کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کژی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کژی
لغتنامه دهخدا
کژی . [ ک َ / ک َژْ ژی ] (حامص ) ناراستی . کجی . عوج . اعوجاج . (منتهی الارب ). مقابل استقامت . حُجنَة. حَجَن . مقابل راستی . انحناء. (ناظم الاطباء). تکلی . ناراستی اعم از پیچش یا میل و خمیدگی به سویی در اشیاء ثابت یا ناثابت بهنگام حرکت خواه به چپ یا...
-
واژههای مشابه
-
دست کژی
لغتنامه دهخدا
دست کژی . [ دَ ک َ ] (حامص مرکب ) دست کجی . کژ بودن دست . حالت و چگونگی کژدست . رجوع به دست کجی شود. || عمل کژدست . دزدی پنهانی . عمل ناخنکی .
-
جستوجو در متن
-
ضجم
لغتنامه دهخدا
ضجم .[ ض َ ج َ ] (ع اِمص ) کژی . کجی در دهان و لب و زنخ و گردن . (منتهی الارب ). کجی در دهان و گردن و ذقن و جز آن . (منتخب اللغات ). میل کردن بینی به یکی از دو جانب روی . || کژی یکی از دو دوش . || کژی چاه . || کژی جراحت . (منتهی الارب ).
-
ضوط
لغتنامه دهخدا
ضوط. [ ض َ ] (ع مص ) کژ شدن زنخ و کژی آن . (منتهی الارب ).
-
اسقف
لغتنامه دهخدا
اسقف . [ اُ ق َ ] (ع ص ) دراز با کژی . (منتهی الارب ).
-
خوهلی
لغتنامه دهخدا
خوهلی . [ خوَهَْ / خُه ْ] (حامص ) خمیدگی . کژی . ناراستی . (یادداشت مؤلف ).
-
زور
لغتنامه دهخدا
زور. [ زَ وَ ] (ع اِمص ) میل و کژی . || کژی اعلای سینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || از عیبهای اسب است . رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 25 شود.
-
سقف
لغتنامه دهخدا
سقف . [ س َ ق َ ] (ع مص ) دراز شدن و کوژ شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) درازی با کژی . (منتهی الارب ).
-
جفته بینی
لغتنامه دهخدا
جفته بینی . [ ج َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) اقعم . کژبینی . کج بینی . آن که در بینی او کژی باشد.
-
حجن
لغتنامه دهخدا
حجن . [ ح َ ج َ / ح َ ج ِ ] (ع اِ) کنه . || زمن در ستور. || کژی . (منتهی الارب ).
-
کاستنی
لغتنامه دهخدا
کاستنی .[ ت َ ] (ص لیاقت ) نقصان پذیرفتنی . کم شدنی . || کژی پذیر. || قابل تفریق . تفریق پذیر.
-
لئیمی
لغتنامه دهخدا
لئیمی . [ ل َ ] (حامص ) صفت لئیم : لئیمی و کژّی ز بیچارگیست به بیدادگر بر بباید گریست .فردوسی .
-
کفس
لغتنامه دهخدا
کفس . [ ک َ ف َ ] (ع اِمص ) کژی پای چنانکه سرهای پای سوی یکدیگر سپرد و راه رفتن برپشت پای از جانب انگشت خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کفساء بودن . (از اقرب الموارد). || کژی سینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).