کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کژمژ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کژمژ
لغتنامه دهخدا
کژمژ. [ ک َ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) (کژ=کج و مژ مهمل آن است چون دندان کژمژ) (از آنندراج ).کج . ناراست . پیچیده . غیر مرتب . (ناظم الاطباء). در تداول کج و کوله . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : از لبم باد خزان خیزد که از تأثیر عشق چون از آن دندان کژمژ خ...
-
جستوجو در متن
-
مژ
لغتنامه دهخدا
مژ. [ م َ ] (ص ) مهمل کژ از اتباع و مرادف او است .- کژمژ ؛ کج مج ،که نقیض راست باشد. (شعوری ) (برهان ) (آنندراج ). کژ و معوج و ناراست . (ناظم الاطباء) : از لبم باد خزان خیزد که از تأثیر عشق چون از آن دندان کژمژ خوش بخندد چون بهار. سنائی .و رجوع به ک...
-
کژ
لغتنامه دهخدا
کژ. [ ک َ ] (ص ) به معنی کج است که نقیض راست باشد. (برهان ) نقیض راست و کج مبدل این است . (آنندراج ). خمیده .منحنی . ناراست . پیچیده . (ناظم الاطباء) : آن یکی می گفت دنبالش کژ است و آن یکی میگفت پشتش کژمژ است . مولوی . || منحرف . ناراست . مقابل راست ...
-
تأکیدالمدح بمایشبه الذم
لغتنامه دهخدا
تأکیدالمدح بمایشبه الذم . [ ت َءْ دُل ْ م َ ح ِ ب ِ ی ُ ب ِ هُذْ ذَم م ] (ع اِ مرکب ) صاحب آنندراج بنقل از مطلع السعدین وارسته آرد: آن چنان است که محبوبی یا ممدوحی را ستایش کنند و در بیان اوصاف حسنه ٔ او کلمه ای آرند که موهوم ذم باشد و چون بعد از آن...
-
مدح
لغتنامه دهخدا
مدح . [م َ ] (ع اِمص ) ستایش . ثنای به صفات جمیله . وصف به جمیل . توصیف به نیکوئی . مدحت . مدیح . مدیحه . نقیض هجا. نقیض ذم . (یادداشت مؤلف ). آفرین . تحسین . تمجید. مقابل هجو : آفرین و مدح سود آید تراگر به گنج اندر زیان آید همی . رودکی .تا زنده ام ...
-
لغز
لغتنامه دهخدا
لغز. [ ل ُ غ َ ] (ع اِ) سوراخ کلاکموش و سوسمار و موش . لُغز. || چیستان . لُغُز. لُغْز. ج ، الغاز. (منتهی الارب ). ماکذا. دیسان . (لغت محلی شوشتر، ذیل دیسان ). چیست آن . سخنی باشد پوشیده . (اوبهی ). پَرد. (السامی ). بُرد. (سروری ). اُحجیه . بَرد. (بره...