کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کچلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کچلی
لغتنامه دهخدا
کچلی . [ ک َ چ َ ] (حامص ) مرضی است که طفلان را در سر بهم رسد و بعد از نیک شدن موی برنمی آورد. (برهان ) (آنندراج ). جوششی که در سر کودکان بهم رسد و پس از به شدن ، موی در سر آنها برنیاید. (ناظم الاطباء). کَلی . قَرَعَة. (یادداشت مؤلف ). مرضی است که ب...
-
کچلی
لغتنامه دهخدا
کچلی . [ ک َ چ َ ](اِخ ) قریه ای است از قرای صفاهان . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ده کوچکی است از دهستان قهاب بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). و رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 شود.
-
جستوجو در متن
-
کلی
لغتنامه دهخدا
کلی . [ ک َ ] (حامص ) بمعنی کچلی باشد و آن علتی است معروف که در سر اطفال بهم می رسد. (برهان ). کچلی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کچلی . کل بودن . (فرهنگ فارسی معین ). قَرعَة. اقرعی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کر کند با تو کسی دعوی به صاحب گیسویی ...
-
بادخورا
لغتنامه دهخدا
بادخورا. (اِ مرکب ) کچلی و اطلسی سر. (ناظم الاطباء).
-
موی رفتگی
لغتنامه دهخدا
موی رفتگی . [ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) کچلی و کلی . (ناظم الاطباء). ریختن موی سر. رفتن همه یا قسمتی از موی سر. کچلی . (از یادداشت مؤلف ).
-
کرک
لغتنامه دهخدا
کرک . [ ک ُ رَ ] (ص ) سر بی موی را گویند که از کچلی شده باشد. کچل . (برهان ) (آنندراج ). کل . (فرهنگ جهانگیری ).
-
کل چکاد
لغتنامه دهخدا
کل چکاد. [ ک َ چ َ ] (ص مرکب ) آنکه موی او از دو جانب پیشانی رفته است . اَجلَح . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ مرکب ) رنج و آزار از کچلی سر. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ) .
-
خشنگ
لغتنامه دهخدا
خشنگ . [ خ َ ش َ ] (اِ) داغ سر. || سر کچل . || کچلی . (برهان قاطع). || مردم کچل . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) : خاشاک وار بر سر آب آمد آن خشنگ .سوزنی .
-
حجامت گاه
لغتنامه دهخدا
حجامت گاه . [ ح ِ م َ ] (اِ مرکب ) قسمتی از پشت آدمی میان دو کتف . پاره ای از پشت محاذی گردن که حجامت عادتاً از آنجا کنند. محجم . محجمه : اما نهاد او [ نهاداستخوان کتف ] چنان است که سرپهن او سوی حجامتگاه است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). کچلی تا حجامت گاه...
-
سرطاس
لغتنامه دهخدا
سرطاس . [ س َ ] (اِ مرکب ) ظرفی فلزین بقالان و سقطفروشان و بنشن فروشان و خشکه بارفروشان را. ظرفی است چون مکیالی بقالان و خشکبارفروشان و آجیل فروشان را. ظرفی در دکان بقالی و جز آن برای برداشتن چیزها و ریختن در ترازو. (یادداشت مؤلف ). || (ص مرکب ) در ...
-
دوخ چکاد
لغتنامه دهخدا
دوخ چکاد.[ چ َ ] (ص مرکب ) مصحف روخ چکاد است . (یادداشت مؤلف ). دگرگون شده ٔ روخ چکاد است چه روخ یا رخ صورتی از لخت است و چکاد به معنی تارک سر و بر رویهم سر بی موی معنی می دهد. اصلع. سر ساده ٔ بیموی . (آنندراج ). سر بی موی ، چه چکاد تارک سر باشد. (ف...
-
دغ
لغتنامه دهخدا
دغ . [ دَ ] (ص ) مخفف داغ . (برهان ). رجوع به داغ شود. || زمین بی علف ، یعنی زمین که هرگز گیاه در آن نرسته باشد. (برهان ). زمین بی علف . (آنندراج ). در گناباد خراسان ، صحرای بی آب و علف را گویند. || سر بی موی که از کچلی همچو کون طاس بود. (برهان ). سر...
-
کچل
لغتنامه دهخدا
کچل . [ ک َ چ َ ] (ص ) شخصی را گویند که سر او موی نداشته باشد و زخم یا داغهای زخم داشته باشد و او را به عربی اقرع خوانند. (برهان ). بمعنی کل است که در سر مو ندارد. (آنندراج ) : زین کچول و کچل سری چندندکه به ریش جهان همی خندند. اوحدی .- کچل شدن چمن و ...
-
زبیب بیدانه
لغتنامه دهخدا
زبیب بیدانه . [ زَ بی ب ِ بی ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) نوع بیدانه ٔ زبیب را کشمش نامند. صاحب تحفه آرد: کشمش اسم فارسی زبیب بیدانه است و مویز نیز گویند و بهترین آن سبز بالیده است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن : کشمش ). مؤلف مخزن الادویه (پس از این که...