کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کچل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کچل
لغتنامه دهخدا
کچل . [ ک َ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهربان بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان . تپه ماهور و سردسیر. سکنه 235 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کچل
لغتنامه دهخدا
کچل . [ ک َ چ َ ] (ص ) شخصی را گویند که سر او موی نداشته باشد و زخم یا داغهای زخم داشته باشد و او را به عربی اقرع خوانند. (برهان ). بمعنی کل است که در سر مو ندارد. (آنندراج ) : زین کچول و کچل سری چندندکه به ریش جهان همی خندند. اوحدی .- کچل شدن چمن و ...
-
کچل
لغتنامه دهخدا
کچل . [ ک ُ چ َ ] (ص ) بدرفتار و خراب و این هندی است . (غیاث اللغات ).
-
کچل
لغتنامه دهخدا
کچل . [ ک ُ چ َ / ک َ چ َ ] (اِ) بمعنی کچک و آن جانوری باشد که مشک آب را پاره کند. (از برهان ). جانور مشک در. کچل و کچر یکی تصحیف است . (از آنندراج ). رجوع به کچل شود. || (ص ) آدمی و حیوانی را نیز گفته اند که پایهای او کجواج باشد یعنی راست و درست نبا...
-
واژههای مشابه
-
کچل احمد
لغتنامه دهخدا
کچل احمد. [ ک َ چ َ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهربان بخش کبودرآهنگ در شهرستان همدان . تپه ماهور و سردسیر. سکنه 235 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کچل منگان
لغتنامه دهخدا
کچل منگان . [ ک َ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز. کوهستانی و سردسیر. سکنه 240 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کچل آباد
لغتنامه دهخدا
کچل آباد. [ ک َ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه از شهرستان سنندج . کوهستانی و سردسیر. سکنه 127 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کچل آباد
لغتنامه دهخدا
کچل آباد. [ ک َ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل . کوهستانی و معتدل . سکنه 435 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کچل آباد
لغتنامه دهخدا
کچل آباد. [ ک َ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نعلین بخش سردشت شهرستان مهاباد. کوهستانی و جنگلی . معتدل . سکنه 158 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کچل آباد
لغتنامه دهخدا
کچل آباد. [ ک َ چ َ ] (اِخ ) قریه ای است یک فرسنگی میانه ٔ جنوب و مشرق شیراز شاید این قریه را امیر کچل بیک ذوالقدر که در سال 909 هَ . ق . وارد شیراز گردید و مدتی توقف نمود احداث کرده باشد وکچل آباد گفتند یا آنکه مصطفی قلی بیک کچل افشار که مدتی در فار...
-
کچل ده
لغتنامه دهخدا
کچل ده . [ ک َ چ َ دِ ] (اِخ ) دهی است در ناحیه ٔ رودبار سفلی در نور مازندران . (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران ص 150 و بخش انگلیسی ص 111). دهی است از دهستان میان رود سفلای بخش نور در شهرستان آمل . معتدل و مرطوب . سکنه 100 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
-
قوری کچل
لغتنامه دهخدا
قوری کچل . [ ک َ چ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان راه جرد شهرستان قم ، سکنه ٔ آن 20 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
پهلوان کچل
لغتنامه دهخدا
پهلوان کچل . [ پ َ ل َ / ل ِ ک َ چ َ ] (اِ مرکب ) نام یکی از بازیها [ تآترها ] ی ِ متداول ایران است که مقلدین و بازیگرها در مجالس عروسی و غیره آن را می نمودند. فسوسی . رجوع به فسوسی شود. قهرمان خیمه شب بازی . پهلوان کچلک .
-
کچول و کچل
لغتنامه دهخدا
کچول و کچل . [ ک َ ل ُ ک َ چ َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به کچول و رجوع به کچل شود : زین کچول و کچل سری چندندکه به ریش جهان همی خندند.اوحدی .