کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِلاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کلاج
لغتنامه دهخدا
کلاج . [ ک َ ] (اِ) به لهجه ٔ طبری کلاغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به واژه نامه ٔ طبری دکتر کیا ص 171 شود.
-
کلاج
لغتنامه دهخدا
کلاج . [ ک ُ ] (اِ) کماج نازک و نان قندی . (ناظم الاطباء). (از اشتینگاس ). و رجوع به گلاج در همین لغت نامه شود.
-
ده کلاج
لغتنامه دهخدا
ده کلاج . [ دِه ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. واقع در 3هزارگزی باختر نیشابور. دارای 718 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
واژههای همآوا
-
کلاج
لغتنامه دهخدا
کلاج . [ ک َ ] (اِ) به لهجه ٔ طبری کلاغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به واژه نامه ٔ طبری دکتر کیا ص 171 شود.
-
کلاج
لغتنامه دهخدا
کلاج . [ ک ُ ] (اِ) کماج نازک و نان قندی . (ناظم الاطباء). (از اشتینگاس ). و رجوع به گلاج در همین لغت نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
کلابیه
لغتنامه دهخدا
کلابیه . [ ک َ ی َ / ی ِ ] (اِ) کلاج و تنکه . (ناظم الاطباء). و رجوع به کلاج شود.
-
گولانج
لغتنامه دهخدا
گولانج . (اِ) گولاج . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). حلوائی است که آن را لابرلا میگویند. (فرهنگ اسدی ) (برهان قاطع) (آنندراج ). حلوائی باشد که آن را لابرلا گویند و شیرازیان گولاج خوانند. (سروری ) : گولانج و گوشت و گرده و گوزاب و گادنی گرمابه و گل و گل...
-
کولانج
لغتنامه دهخدا
کولانج . (اِ) نام حلوایی است که آن را لا بر لا می گویند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). گولانج . گولاج . کلاج . در فهرست لغات دیوان بسحاق اطعمه چ استانبول ص 182 آمده : کلاج برگهای پهن که ازنشاسته سازند و بهم پیچند و بعد ...
-
قلازاره
لغتنامه دهخدا
قلازاره . [ ق َ رَ /رِ ] (اِ) قلاژاره . پرنده ای است سیاه و سپید از جنس کلاغ که او را کلاغ پیسه و عکه خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (فهرست مخزن الادویه ). کلاژاره . ظاهراً جزء اول کلمه کلاز = کلاژ = کلاژه = کلاغ = قلاغ = کلاج = (طبری ، نصاب 591) = کلاچ...
-
نان گلاچ
لغتنامه دهخدا
نان گلاچ . [ ن ِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی کلاج است و آن حلوائی باشد که عربان قطایف گویند. (برهان قاطع). نام حلوائی که به تازی قطایف گویند. (ناظم الاطباء). || یک قسم نان بسیار نازکی که از نشاسته و تخم مرغ پزند و با شیره ٔ شکر خورند. (منت...
-
کچله
لغتنامه دهخدا
کچله . [ ک ُ چ ُل َ / ل ِ ] (اِ) چیزی است از جمله ٔ سمومات خصوصاً گرگ و سگ را زود می کشد و آن را به عربی قاتل الکلب و خانق الکلب می گویند. (برهان ). چیزی است از جمله ٔ سمیات که سگ را زود کشد و به زبان اهل طبرستان کلاج دارو گویند و به لغت سریانی ازارا...
-
گلاج
لغتنامه دهخدا
گلاج . [ گ ُ ] (اِ) نام نانی است تنک چون کاغذ که اصل آن از نشاسته و سفیده ٔ تخم مرغ است و در شربت ریزند وخورند و آنرا لابرلا گویند. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ).نانی است بسیار نازک و تنک مانند کاغذ حریر و آنرا از نشاسته و تخم مرغ پزند و در شربت قند و نب...
-
در و دوز
لغتنامه دهخدا
در و دوز. [ دَ / دِ / دُ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) معنی ترکیبی آن دریدن و دوختن است و کسی را گویند که صاحب تجربه و دانا باشد که اگر احیاناً امر غلطی از او سر زند اصلاح آن را به دانستگی تواند. (لغت محلی شوشتر - نسخه ٔ خطی ). درادوزا. دران و دوزان ....