کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِفْتَر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کفتر
لغتنامه دهخدا
کفتر. [ ] (اِخ ) شهرکی است بر کوه بارجان به کرمان و هرچه از کوه بارجان افتد بدین شهرک و دهک [ شهرکی دیگر ] افتد. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 128).
-
کفتر
لغتنامه دهخدا
کفتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) کبوتر را گویند وبه عربی حمام خوانند. (برهان ). کبتر. (یادداشت مؤلف ). کپتر. کوتر. (انجمن آرا) (آنندراج ) : چو سرما شود سخت لاغر شوندبه آواز مانند کفتر شوند. فردوسی (از انجمن آرا). - کفترباز ؛ کبوترباز. آنکه کبوتر نگه دارد و قس...
-
کار کفتر
لغتنامه دهخدا
کار کفتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) نام گردیار (در افغانستان ).
-
واژههای همآوا
-
کفتر
لغتنامه دهخدا
کفتر. [ ] (اِخ ) شهرکی است بر کوه بارجان به کرمان و هرچه از کوه بارجان افتد بدین شهرک و دهک [ شهرکی دیگر ] افتد. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 128).
-
کفتر
لغتنامه دهخدا
کفتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) کبوتر را گویند وبه عربی حمام خوانند. (برهان ). کبتر. (یادداشت مؤلف ). کپتر. کوتر. (انجمن آرا) (آنندراج ) : چو سرما شود سخت لاغر شوندبه آواز مانند کفتر شوند. فردوسی (از انجمن آرا). - کفترباز ؛ کبوترباز. آنکه کبوتر نگه دارد و قس...
-
جستوجو در متن
-
ابوالهدیل
لغتنامه دهخدا
ابوالهدیل . [ اَ بُل ْ هََ ] (ع اِ مرکب ) کبوتر. (مهذب الاسماء). ابوعکرمه . ابوسهل .کبتر. کفتر. حمام . حمامة. کالوج . نامه بر. سماروک .
-
جوزل
لغتنامه دهخدا
جوزل . [ ج َ زَ ] (ع اِ) جوجه کفتر. کبوتربچه . (دهار) (منتهی الارب ). بچه کبوتر. (مهذب الاسماء). جوان . || ناقه ٔ افتاده از لاغری . (منتهی الارب ). ج ، جوازل . || زهر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
-
بارجان
لغتنامه دهخدا
بارجان . (اِخ ) کوهی است بکرمان و شهرکهای کفتر و دهک بر این کوه است . (حدود العالم ) : امیر جلال الدین سالار بلند که در کوه بارجان بودعصیان نموده بود. (المضاف الی بدایع الازمان ص 49).
-
کبتر
لغتنامه دهخدا
کبتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) بر وزن و معنی کفتر است که کبوتر باشد. (برهان ). مخفف کبوتر باشد. (فرهنگ جهانگیری ). کفتر. کوتر. (رشیدی ) : چو چشم تذروان یکی چشمه دیدیکی جام چون چشم کبتر کشید. فردوسی (از فرهنگ جهانگیری ).چو سرما بود سخت لاغر شوندبه آواز برسان ...
-
کبوتربچه
لغتنامه دهخدا
کبوتربچه . [ ک َ ت َ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / ب َچ ْ چ ِ ] (اِ مرکب ) جوجه ٔ کبوتر. جوجه کفتر. (یادداشت مؤلف ). چوزه ٔ کبوتر. (ناظم الاطباء). جَوزَل . (منتهی الارب ) (دهار). مِرعَش . عاتق .(دهار). فرخ حمام . (از مخزن الادویه ). حُر. (منتهی الارب...
-
کوتر
لغتنامه دهخدا
کوتر. [ ک َوْ ت َ ] (اِ) کبوتر باشد و عربان حمام گویند. (برهان ) (آنندراج ). به معنی کبوتر است و آن را کپتر و کفتر نیز گویند و کوتر دری و تبری آن است . (انجمن آرا) : روح ازپی آبروی خود راخلد ازپی رنگ و بوی خود رادست آب ده مجاورانش ارزن ده برج کوترانش...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) سقف خانه از بیرون سو. بمعنی بام است که طرف بیرونی سقف خانه باشد. (برهان قاطع). بام . (فرهنگ شعوری ). سقف خانه و پشت بام . (لغت محلی شوشتر). تبدیل بام است . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (از فرهنگ شعوری ) (فرهنگ جهانگیری ) : سر فروکن یک دم...
-
کبوتر
لغتنامه دهخدا
کبوتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) کفتر. کبتر. (ناظم الاطباء). حمام . (دهار) (فهرست مخزن الادویه ). کوتر. کفتر. حمامه . (آنندراج ). نامه بر. (یادداشت مؤلف ). عَفْد. و رقاء. سعدانه . صُلْصُلَة. (منتهی الارب ). و رقاء.(منتهی الارب ). کُوتَر مخفف و کفتر مبدل کبوت...