کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُنَّا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اسلاؤس
لغتنامه دهخدا
اسلاؤس . [ ] (اِخ ) قفطی در تاریخ الحکماء در پاسخ سقراط به سیماس آرد: و ان کنا نعدم اصحاباً و رفقاء اشرافاً محمودین فاضلین فانا ایضاً اذ کنا معتقدین متیقنین بالاقاویل التی لم تزل تسمع منا نصیر الی اخوان فاضلین اشراف محمودین منهم اسلاؤس و امارس و ار...
-
نزالة
لغتنامه دهخدا
نزالة.[ ن ِ ل َ ] (ع اِ) سفر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (المنجد). || ضیافت . (از اقرب الموارد). گویند: کنا فی نزالة فلان ؛ أی فی ضیافته . (اقرب الموارد). || گویند: فلان من نزالة سوء؛ هرگاه که پدر او لئیم بود. (ازاقرب...
-
ارقلیس
لغتنامه دهخدا
ارقلیس . [ اَ ق ِ ی ُ ] (اِخ ) پسر تِمِنوس از اخلاف هِرکول . برادران وی او را نفی بلد کردند و او به پادشاه مقدونیه پناه برد و چون دشمنان شاه را مغلوب کرد و میبایست با دختر وی ازدواج کند، شاه که بدین امر راضی نبود بفرمود تا او را بکشتند. || پادشاه مقد...
-
ندمانی جذیمة
لغتنامه دهخدا
ندمانی جذیمة. [ ن َ ن َ ج َ م َ] (اِخ ) نام دو ستاره که فرقدان نیز گویند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). لیکن در این بیت از متمم بن نویرة الیربوعی که در رثای برادر خویش مالک گفته است :و کنا کندمانی جذیمة حقبةمن الدهر حتی قیل لن نتصدعافلما تفرقنا کأن...
-
هبیرة
لغتنامه دهخدا
هبیرة. [ هَُ ب َرَ ] (اِخ ) ابن عمروبن جرثومة النهدی ، شاعر دوره ٔ جاهلیت عرب که ابیاتی از اشعار وی که در آنها اشاره به وصیت جدش «نهد» کرده ، مشهور است . از آنجمله است :فاوصی بألا تستباح دیارکم و حاموا، کما کنا علیها نضارب اذا اوقدت نارالعدو فلایزل ...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [ اَ ] (ع حرف ) همزه ٔ مفتوحه در عربی ادات استفهام و در تداول ما تنها در کلمه ٔ الست مستعمل است مقتبس از آیه ٔ: و اِذ اَخذَ ربُک َ مِن بَنی آدَم مِن ظُهورِهم ذُرّیتهم وَ اَشهدَهُم علی اَنفسهم اَلست ُبربکُم قالوا بلی شَهِدنا اَن تَقولوا یوم َ القی̍...
-
صافن
لغتنامه دهخدا
صافن . [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صُفون . اسب که بر سر سه پای ایستاده و سر سُم چهارم را بر زمین گذارد. (منتهی الارب ). و اینچنین اسب تیزرو باشد. (غیاث اللغات ). || مرد ایستاده هر دو پای راصف بسته و منه الحدیث : کنا اذا صلینا خلفه فرفع رأسه من الرکو...
-
شاخصة
لغتنامه دهخدا
شاخصة. [خ ِ ص َ ] (ع ص ) تأنیث شاخص . چشم واگشوده نهاده . (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف جرجانی ). حیران و چشم بازمانده . خیره مانده . قال اﷲ تعالی : واقترب الوعد الحق فاذا هی شاخصة ابصار الذین کفروا یا ویلنا قدکنا فی غفلة من هذا بل کنا ظالمین . (قرآن 97...
-
قدة
لغتنامه دهخدا
قدة. [ ق ِدْ دَ ] (ع اِ) تأنیث قِد. رجوع به قد شود. دوال . (منتهی الارب ). تازیانه از پوست دباغی نشده . (معجم البلدان ). || روش . || راه . (منتهی الارب ). || گروهی از مردم که هر یک بر راهی و روشی و عزیمتی باشند و از این باب است قول خدای تعالی : کنّا...
-
لف
لغتنامه دهخدا
لف . [ ل ِف ف ] (ع اِ) نوع و صنف از مردم . || گروهی از مردم . || قوم گردآمده از هر جای . یقال : جاؤا بِلفهم (به فتح نیز آید)؛ ای اخلاطهم . و کُنّا لفاً؛ ای مجتمعین فی موضع. ج ، لفوف . آنچه از جای جای فراهم آرند، مانند گواهان دروغ که کسی جمع کند و یق...
-
مستضعفین
لغتنامه دهخدا
مستضعفین . [ م ُت َ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستضعف (در حال نصبی و جری ). ناتوانان . ناتوان شمرده شدگان : و مالکم لاتقاتلون فی سبیل اﷲ و المستضعفین من الرجال و النساء. (قرآن 75/4). قالوا کنا مستضعفین فی الارض . (قرآن 97/4).اًلا المستضعفین من الرجال و الن...
-
مقرن
لغتنامه دهخدا
مقرن . [ م ُ رِ ] (ع ص ) توانایی و قوت دهنده و یاریگر و منه قوله تعالی : و ما کنا له مقرنین ؛ ای مطیقین . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آن که او را یاریگر نباشد در ستور راندن و کشاورزی . (منتهی الارب ) (از ناظم ...
-
مناحة
لغتنامه دهخدا
مناحة. [ م َ ح َ ] (ع اِ) جای ماتم زنان . (مهذب الاسماء). ماتمکده . (آنندراج ). ماتم سرای . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جای نوحه و ماتم . (غیاث ). || ماتم کردن . (غیاث ) (آنندراج ). ماتم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): کنا فی مناحة فلان ؛ یعنی د...
-
اذیا
لغتنامه دهخدا
اذیا.[ ] (اِخ ) (مبدّل دیا یونانی یا تحریفی از زِئوس یونانی ) زاوش . مشتری : فقال له [ لجبّار صقلیة ] افلاطون مجیبا عن سوءاله اِن کنّا نَری ان ّ ارقلیس کان کالذی ینبغی ان یکون من کان من نسل اذیا یعنی المشتری فباضطرار ینبغی أن تظن ّبه انّه سعید. (تار...
-
اغتفاف
لغتنامه دهخدا
اغتفاف .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) رسانیدن ستور علف روزگذار را به بهاران . (ناظم الاطباء). رسیدن ستور علف روزگذار را به بهاران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رسیدن ستور بعلف بهار به اندازه ٔ گذران روز یا کمی فربه شدن . کقوله : «و کنا اذا ما اغتفت الخیل غفة». (...