کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُنُوزِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کنوز
لغتنامه دهخدا
کنوز. [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کنز که معرب گنج است . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ کنز. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کنز شود.
-
واژههای همآوا
-
کنوز
لغتنامه دهخدا
کنوز. [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کنز که معرب گنج است . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ کنز. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کنز شود.
-
جستوجو در متن
-
پیرمحمود
لغتنامه دهخدا
پیرمحمود. [ م َ ] (اِخ ) صدفی اورنوی . وی مفتاح کنوز استاد خود خیرالدین را بترکی ترجمه کرده است .
-
گنج عروس
لغتنامه دهخدا
گنج عروس . [ گ َ ج ِ ع َ ] (اِخ ) نام گنج اول است از جمله ٔ کنوز ثمانیه ٔ خسروی . گویند این گنج را خود جمع کرده گذاشته بود. (برهان ) (آنندراج ) : نخستین که بنهاد گنج عروس ز چین و ز برطاس و از هند و روس .فردوسی (شاهنامه ج 9 ص 2892).دگر گنج خضرا و گنج ...
-
کاظم بک میرزا
لغتنامه دهخدا
کاظم بک میرزا. [ ظِ ب َ ](اِخ ) میرزا کاظم بک . استاد در بطرسبرج (پترزبورگ ) او راست : مفتاح کنوز القرآن فی الکشف عن کلمات القرآن (بطرسبرج 1859). (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1826).
-
نادروائی
لغتنامه دهخدا
نادروائی . [ دَرْ ] (حامص مرکب ) ضرورت نداشتن . (حاشیه ٔ دره ٔ نادره از برهان قاطع) : ابواب کنوز نادری را به دست بی پروائی و نادروائی گشوده از نادانی بادانی و اقاصی ... در صدد تبذیر و اسراف برآمد. (دره ٔ نادره چ جعفر شهیدی ص 704).
-
کنز
لغتنامه دهخدا
کنز. [ ک َ ] (ع اِ) گنج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و فی الحدیث : کل مال لاتودّی زکوته فهو کنز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گنج و خزانه . (غیاث ). ج ، کنوز. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مال قرار داده شده در خاک . (از تعریفات جرجانی )...
-
المستشار مؤتمن
لغتنامه دهخدا
المستشار مؤتمن . [ اَ م ُ ت َ رُ م ُءْ ت َ م َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) یعنی آنکه از او طلب شور میشود باید امین باشد. مولانا گوید : گفت پیغمبر بکن ای رای زن مشورت ، که المستشار مؤتمن .این حدیث در جامع صغیر بصورت : «المستشارمؤتمن ان شاء اشار، و ان شاء ل...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسین بن هندو بغدادی ،مکنی به ابوالفرج و مشهور به ابن هندو. رجوع به ابن هندو و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 82 و عیون الانباء ابن ابی اصیبعة ج 1 ص 323 و تاریخ حکماء اسلام بیهقی ص 93 و فوات الوفیات ابن شاکر کتی ج 2 ص 45 و...
-
تاپو
لغتنامه دهخدا
تاپو. (اِ) بصفاهانی ظرفی را گویند که از گل ساخته باشند و در آن گندم و نان و امثال آن کنند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). خمره ای از گل نپخته ، خمره ٔ گل خام که دانه ها در آن کنند کنوز ظرفی که از گل سازند و گندم در آن کنند و کندو و کندوله و تاپو خو...
-
سبط العجمی
لغتنامه دهخدا
سبط العجمی . [ س ِ طِل ْ ع َ ج َ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن محمد الحلبی موفق الدین ابوذر معروف به سبط العجمی متوفی بسال 884 هَ . ق . او راست : 1 - شرح اوفی الوافیة فی شرح الکافیة لابن صاحب . 2 - التوضیح المبهمات الجامع الصحیح . 3 - التوضیح للاوهام الو...
-
قاوقچی حسینی
لغتنامه دهخدا
قاوقچی حسینی . [ وُ ح ُ س َ نی ی ] (اِخ ) محمدبن خلیل بن ابراهیم مشیشی مکنی به ابوالمحاسن حنفی طرابلسی از دانشمندان و استادان است . او راست : 1- خلاصةالزهر علی حزب البحر (فوائد). این کتاب به سال 1304 در مطبعه ٔ شرف به طبع رسیده . 2 - الذهب الابریز، ش...
-
جامع حلب
لغتنامه دهخدا
جامع حلب . [ م ِ ع ِ ح َ ل َ ] (اِخ ) مسجدی است بسیار قدیمی در حلب که بنام جامع اعظم و جامع حلب معروف است : مؤلف اعلام النبلاء فی تاریخ حلب الشهباء آرد: در جزوه ای که نزد من است (و گویا از کنوز الذهب ابی ذر باشد) شرحی ذکر شد، خلاصه ٔ آن چنین است : ه...