کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُل،کُله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کل
لغتنامه دهخدا
کل . [ ک َ ] (ص ) کچل . یعنی شخصی که سر او زخم یا جای زخم داشته باشد و موی نداشته باشد و به عربی اقرع خوانند. (برهان ). کچل را گویند یعنی کسی که سر او مو نداشته باشد. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). کسی که سر او از کچلی بی موی بود. (ناظم الاطباء). مس...
-
کل
لغتنامه دهخدا
کل . [ ک َل ل ] (ع اِ) پشت کارد و پشت شمشیر. || وکیل . || ستم . || سختی . || اندوه . || یتیم . || آنکه وی را نه پدر باشد نه پسر. || (ص ) مرد گرانجان بی خیر. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال : هو کل و هماکل و هم کل . (منتهی الارب ) (ناظم...
-
کل
لغتنامه دهخدا
کل . [ ک ُ ] (اِ) خمیدگی . کوژی . کجی . انحناء. غوز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بدانگه که گیرد جهان گرد و میغکل پشت چوگانت گردد ستیغ. بوشکور.هان ای کل پشت پاردم باف ای توبره ریش کون غراره . سوزنی .|| (ص )دم کوتاه . دم بریده . ابتر. کوتاه دم . کله ...
-
کل
لغتنامه دهخدا
کل . [ ک ُل ل ] (ع اِ) همه . همگی . همه ٔ اجزاء. این لفظ اگر چه مفرد است ولی در معنی جمع استعمال می گردد. مذکر و مؤنث در وی یکسان است . اگرچه در مؤنث گاه کلة گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) همه . جمیع. (غیاث ). همه . (ترجمان القرآن ...
-
کل
لغتنامه دهخدا
کل . [ک ُ ] (ع اِ) مخفف کُل ّ بهمان معنی است : طبع هر جزوی که هست آخر سوی کل مایل است . کاتبی .دین ودل را کل بدو بسپرد خلق پیش امر و نهی او میمرد خلق .مولوی .
-
کل کل
لغتنامه دهخدا
کل کل . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان آسمان آباد است که دربخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کل کل
لغتنامه دهخدا
کل کل . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی است که در شهرستان همدان واقع است و 285 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کله
لغتنامه دهخدا
کله . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان نیاسر است که در بخش قمصر شهرستان کاشان واقع است و 550 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کله
لغتنامه دهخدا
کله . [ ] (اِخ ) نام شهری و مدینه ای باشد. (برهان ). نام شهری . (ناظم الاطباء). و رجوع به کَلَه (اِخ ) شود.
-
کله
لغتنامه دهخدا
کله . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) نام شهری و مدینه ای در میان جزیره ای . (از برهان ). بندرگاهی است در هند و در نیمه راه عمان و چین واقع است . (از معجم البلدان ). کله از شهرهای هند است در شرق دریا. (از اخبار الصین و الهند ص 10). بندری است در اقیانوس هند. (نخبة...
-
کله
لغتنامه دهخدا
کله . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) رخساره و روی را گویند. (برهان ). رخساره و روی . (ناظم الاطباء). رخساره . روی . چهره . (فرهنگ فارسی معین ) : چون خنده در آن لعبت دلخواه افتدچَه در کله افتد و مرا آه افتد. امیرخسرو دهلوی . || گوی را نیز گفته اند که در وقت خ...
-
کله
لغتنامه دهخدا
کله . [ ک َل ْ ل َ ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ بابادی هفت لنگ بختیاری است .
-
کله
لغتنامه دهخدا
کله . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (ص ) بمعنی بی وفاو بی حقیقت و هرجایی هم آمده است . (برهان ). بی وفا و بی حقیقت و ناراست و مکار و هرجایی . (ناظم الاطباء).- بی کله ؛ راست و باحقیقت و باوفا. (ناظم الاطباء).|| مستبد. || آنکه هرجایی نباشد. (ناظم الاطباء).
-
کله
لغتنامه دهخدا
کله . [ ک ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) بخیه زدن جامه را گفته اند. (برهان ). بخیه و بخیه زدگی . (ناظم الاطباء). و رجوع به کله [ ک َ ل َ / ل ِ ] (معانی پنجم و ششم و هفتم ) شود.
-
کله
لغتنامه دهخدا
کله . [ ک ِل ْ ل َ / ل ِ] (ع اِ) مأخوذ از کلة عربی . خیمه ای که از پارچه ٔ تنک و رقیق مثال کتان و امثال آن به جهت دفع و منع مگس و پشه بسازند. و به پشه خانه معروف است . (آنندراج ). خیمه ای از پارچه ٔ تنک و لطیف که همچون خانه دوزند.پشه بند. پشه خانه ....