کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُشت و کُشتار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کشت
لغتنامه دهخدا
کشت . [ ک ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مخفف کشتن . عمل کشتن . قتل : به آواز گفت ای بد کینه جوی چرا کشت خواهی نیا را بگوی . فردوسی .- امثال : کشت او واجب نشده است .- به قصد کشت کسی را زدن ؛ بسیار سخت کسی را زدن .|| (اِ) پشت || شکم . || کمر. || پهلو. ...
-
کشت الحنث
لغتنامه دهخدا
کشت الحنث . [ ] (اِخ ) از مرزهای اندلس می باشد از اعمال بلنسیه که حصار استواری است . (یادداشت مؤلف ).
-
کشت آب
لغتنامه دهخدا
کشت آب . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) زراعتی که با باران کاشته شده باشد. زراعت دیمی . (ناظم الاطباء).
-
کشت آبی
لغتنامه دهخدا
کشت آبی . [ ک ِ ] (ص نسبی مرکب ) مسقوی (با یاء مشدد). (یادداشت مؤلف ).
-
کشت گر
لغتنامه دهخدا
کشت گر. [ ک ِ گ َ ] (ص مرکب ) کشتکار. کشاورز. زارع . مُزارِع . حاقل . برزگر. برزیگر. (یادداشت مؤلف ) : کشت گر بدر آمد تا کشته ٔ خود بیفشاند. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 212).
-
کشت ورزی
لغتنامه دهخدا
کشت ورزی . [ ک ِ وَ ] (حامص مرکب ) عمل زراعت . برزیگری . برزگری . کشاورزی . دهقنت . فلاحت . (یادداشت مؤلف ). کشتکاری . (ناظم الاطباء).
-
دست کشت
لغتنامه دهخدا
دست کشت . [ دَ ک ِ ] (ن مف مرکب ) دست کشته . دست کاشته . که با دست کاشته باشند. که خودرو نباشد : من آن دانه ٔ دست کشت کمالم کزاین عمرسای آسیا میگریزم . خاقانی .بری خوردمی آخر از دست کشت اگرنه ز مومی رطب کردمی . خاقانی .از دست کشت صلب ملک در زمین ملک ...
-
واژههای همآوا
-
کشت و کشتار
لغتنامه دهخدا
کشت و کشتار. [ ک ُ ت ُ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کشتن بسیار. خونریزی . آدم کشی . قتل نفس . جنگ . مقاتله . (یادداشت مؤلف ).