کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُذِّبُواْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
منذر
لغتنامه دهخدا
منذر. [ م ُ ذَ ] (ع ص ) بیم داده شده . ترسانیده : و اغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا فانظر کیف کان عاقبة المنذرین . (قرآن 73/10).
-
کذاب
لغتنامه دهخدا
کذاب . [ ک ِذْ ذا ] (ع مص ) دروغ گفتن . کِذاب . کِذب . (اقرب الموارد). کِذب . (منتهی الارب ). رجوع به هر یک از این مصادر شود. || تکذیب . نیک انکار کردن کاری را. قوله تعالی : و کذبوا بآیاتنا کذاباً (قرآن 28/78). (از ناظم الاطباء). رجوع به تکذیب شود.
-
مریج
لغتنامه دهخدا
مریج . [ م َ ] (ع ص ) شوریده و آمیخته . (دهار) (مهذب الاسماء). أمر مریج ؛ کار مختلط و مشتبه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). درهم آمیخته . مختلط : بل کذبوا بالحق لما جأهم فَهُم ْ فی أمر مریج . (قرآن 5/50). || خوط مریج ؛ شاخ درآمده در شاخها. (من...
-
اعاده
لغتنامه دهخدا
اعاده . [ اِ دَ ] (ع مص ) مکرر کردن . (فرهنگ نظام ). دوباره . (ناظم الاطباء). مکرر کردن : دیروز هرچه مطلب خود را اعاده کردم کسی گوش نداد. (فرهنگ نظام ). تکرار کردن . از نو کردن . از سر کردن . بار دوم کردن . باز کردن . (یادداشت مؤلف ) : یکی از ملوک ر...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) خازمی . منجّم احکامی . نزیل بغداد. وی مدتی به بغداد میزیست و دعوی علم احکام میکرد و بیش از آنچه بود می نمود و مردم بغداد پیروی اقوال احکامی او می کردند. و آنگاه که پانصدوهشتاد و دو کواکب سبعه ببرج میزان مجتمع شدند گ...
-
حجرالاسفنج
لغتنامه دهخدا
حجرالاسفنج . [ ح َ ج َ رُل ْ اِ ف َ ] (ع اِ مرکب ) حصی الاسفنج . سنگی است که در اسفنج یافت میشود و بهترین اوسفید صلب است . در اول گرم و در دوم خشک و مجفف بی لذع و قاطع نزف الدم و ذرور او جهت التیام جراحات و طلاء او جهت تحلیل اورام و آشامیدن او با شرا...
-
طریح
لغتنامه دهخدا
طریح . [ طُ رَ ] (اِخ ) الثقفی ابن اسماعیل بن عُبیدبن اسیدبن علاج بن ابی سلمةبن عبدالعزی . مادر وی خزاعیة دختر عبداﷲبن سباع ابوالصلت ،شاعر مشهور عرب بوده است . در دولت بنی امیه نشو و نما یافت ، همه ٔ قریحه ٔ خویش را در مدح ولیدبن یزید بکار برد. وی مخ...
-
عزیز
لغتنامه دهخدا
عزیز. [ ع َ ] (ع ص ) ارجمند. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (المصادر زوزنی ). ارجمند وبزرگوار و خطیر. (زمخشری ). شریف و بزرگوار و باعزت .(از ناظم الاطباء). گرانمایه و محترم . (از فرهنگ فارسی معین ). منیع. گران . ج ، عِزاز، أعزّة، أعزّاء، عِزازة. (از...
-
غناء
لغتنامه دهخدا
غناء. [ غ ِ ] (ع اِ) سرود. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). آواز خوش که طرب انگیزد. سرود. (منتهی الارب ). نغمه و سرودخوانی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آواز خوش طرب انگیز، و قیاس در آن ضم غین یعنی غُناء است چه آن به صوت دلالت میکند، و غُناء بمعنی...
-
دینار
لغتنامه دهخدا
دینار. (اِ) از کلمه ٔ دِنّار مشتق شده است نون اول را بدل به «یاء» کردند تا بمصدرهائی که بر وزن فعال می آید چون کذاب اشتباه نشود مانند قوله تعالی : و کذبوا بآیاتنا کذابا. ج ، دنانیر و نون اصلی که بدل به «یاء» شده بود در جمع باز میگردد. (از کشاف اصطلاح...