کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کبی
لغتنامه دهخدا
کبی . [ ک َ ] (اِ) میمون سیاه را گویند . (برهان ) (آنندراج ). بوزنه بود. (اوبهی ). میمون . بوزینه . (ناظم الاطباء). قِرْد. (دهار). اسم فارسی قرد سیاه روست که به هندی لنکور و هنومان نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ). کپی . (از فهرست مخزن الادویه ). رجو...
-
کبی
لغتنامه دهخدا
کبی . [ ک ُ با ] (ع اِ) ج ِ کِباء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به کباء شود.
-
کبی دار
لغتنامه دهخدا
کبی دار. [ ک َ ] (نف مرکب ) نگاه دارنده ٔ کبی . قَرّاد. (یادداشت مؤلف ). کپی دار.
-
واژههای همآوا
-
کبی
لغتنامه دهخدا
کبی . [ ک َ ] (اِ) میمون سیاه را گویند . (برهان ) (آنندراج ). بوزنه بود. (اوبهی ). میمون . بوزینه . (ناظم الاطباء). قِرْد. (دهار). اسم فارسی قرد سیاه روست که به هندی لنکور و هنومان نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ). کپی . (از فهرست مخزن الادویه ). رجو...
-
کبی
لغتنامه دهخدا
کبی . [ ک ُ با ] (ع اِ) ج ِ کِباء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به کباء شود.
-
جستوجو در متن
-
اکباء
لغتنامه دهخدا
اکباء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کِباء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ کباء،به معنی خاکروبه ٔ خانه ها. (آنندراج ). ج ِ کِبا و کِبّی (اقرب الموارد). رجوع به کباء و کبا و کبی شود.
-
کباء
لغتنامه دهخدا
کباء. [ ک ِ ] (ع اِ) چوب بخور. نوعی از چوب بخور.ج ، کبی [ ک ُ با ] . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قحقحة
لغتنامه دهخدا
قحقحة. [ ق َ ق َ ح َ ] (ع مص ) گردیدن آواز درگلو و خنده ٔ کبی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قهقهه .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) داعی . از قدمای شعرای عثمانی است و از پیوستگان شاهزاده سلیمان چلبی پسر یلدرم با یزیدخان . اصل او از مردم کرمیان بود و منظومه ای بنام جنگ نامه و بعضی مراسلات دارد و از اشعار اوست :کوزم هیچ کورد یکک وارمی بحق سوره ٔ طاهابنم یارم...
-
صبور
لغتنامه دهخدا
صبور. [ ص َ ] (اِخ ) نام وی حسین افندی از متأخران شعرا و خطاطان و از مردم تبریز است . وی به استانبول رفت و به استنساخ دواوین شعرا پرداخت . از اوست :آل شانه دستکه صنما طاره تللرک کوکلم کبی طاغیت ینه رخساره تللرک .(قاموس الاعلام ترکی ).
-
رباح
لغتنامه دهخدا
رباح . [ رُب ْ با ] (ع اِ) بزغاله . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از تاج العروس ). ج ، ربابیح . (اقرب الموارد). || کبی نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (ناظم الاطباء).میمون نر، و بتخفیف نیز در لهجه ٔ یمن ...
-
تهتک
لغتنامه دهخدا
تهتک . [ ت َ هََ ت ْ ت ُ ] (ع مص ) رسوا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). افتضاح . (اقرب الموارد). پرده دریدن وپرده دری و بی تخمگی و رسوائی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : به لهو و نشاط و آداب آن مشغول میباشدو بدانجای تهت...
-
گپی
لغتنامه دهخدا
گپی . [ گ ُ ] (اِ) کبی . کپی . بوزینه . (لغت فرس اسدی ص 530). حمدونه . میمون . قرد : خدای تعالی دو گروه را مسخ کرد و از بنی اسرائیل یکی از اصحاب المائده را خوک گردانید و دگر گروه پیش از داود بودند اندر دیهی که روز شنبه ماهی داشتندی و شنبه را نگاه ندا...