کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَوَاعِبَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کواعب
لغتنامه دهخدا
کواعب . [ ک َ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاعب و کاعبة. دختران پستان برآمده . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). زنان نارپستان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : خرامان بت من میان جواری چو حور بهشتی میان کواعب . امیر معزی . به بوتراب که شاه بهشت و کوثر اوست ...
-
کواعب انجم
لغتنامه دهخدا
کواعب انجم . [ ک َ ع ِ ب ِ اَ ج ُ ] (اِخ ) بنات النعش . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به بنات النعش شود.
-
واژههای همآوا
-
کواعب
لغتنامه دهخدا
کواعب . [ ک َ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاعب و کاعبة. دختران پستان برآمده . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). زنان نارپستان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : خرامان بت من میان جواری چو حور بهشتی میان کواعب . امیر معزی . به بوتراب که شاه بهشت و کوثر اوست ...
-
جستوجو در متن
-
کاعب
لغتنامه دهخدا
کاعب . [ع ِ ] (ع ص ) ج ، کواعب . زن نارپستان . (مهذب الاسماء). زنی پستان برآمده . دختر نارپستان و پستان برآمده . || ثدی کاعب ؛ پستان ِ برآمده . (ناظم الاطباء).
-
غمیرالصلعاء
لغتنامه دهخدا
غمیرالصلعاء. [ غ ُ م َ رُص ْ ص َ ] (اِخ ) از آبهای اَجَاء که یکی از دوکوه طی ٔ در نزدیکی غُرَی ّ است . عبیدبن ابرص گوید:تبصر خلیلی هل تری من ظعاین سلکن غمیراً دونهن غموض و فوق الجمال الناعجات کواعب مخاضیب ابکار اوانس بیض و خبت قلوصی بعد هَدء وهاجهامع...
-
خدود
لغتنامه دهخدا
خدود. [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ خَدّ. (ترجمان القرآن جرجانی ) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).رخساره ها : از مطلع فلق تا مقطع شفق بحدوداسیاف خدود اصناف آن جمع می شکافتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). طبیعت او در اختیار حدود قوا...
-
بوتراب
لغتنامه دهخدا
بوتراب . [ ت ُ ] (اِخ ) کنیت حضرت علی علیه السلام ، چرا که روزی آن جناب در حالت غم و غصه بر زمین مسجد استراحت فرمودند، پیغمبر (ص ) آمده رخسار و اندام ایشان را از خاک ، گردآلوده دیده ، از راه شفقت برای بیدار کردن فرمود: قم یا اباتراب . از آن روز این ک...
-
هقعة
لغتنامه دهخدا
هقعة. [ هََ ع َ ] (ع اِ) دایره ٔ پیش سینه ٔ اسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای پاشنه ٔ سوار. (منتهی الارب ). || نکته ٔ سپید در پهلوی چپ اسب . (منتهی الارب ). دایره ای در پهلوی بعضی از چهارپایان . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) منزلی است ماه...
-
هنعة
لغتنامه دهخدا
هنعة. [ هََ ع َ ](ع اِ) داغ بن گردن شتر. (منتهی الارب ). داغی در بن گردن . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) (اصطلاح ستاره شناسی ) یکی از منازل ماه از برج جوزا و آن پنج ستاره است صف کشیده بر منکب چپ جوزا و یا دو ستاره ٔسپید با هم نزدیک در کهکشان میان جوزا...
-
عریش
لغتنامه دهخدا
عریش . [ ع َ ] (ع اِ) کزابه . (منتهی الارب ). کجاوه و چیزی شبیه به هودج . (ناظم الاطباء). مرکبی چون هودج که آن را ازبرای زنان سازند تا بر شترنشینند. (از اقرب الموارد). || وادیج رَز. (منتهی الارب ). آنچه برای درخت رز ساخته شود تا شاخه های آن را بر وی ...
-
کوثر
لغتنامه دهخدا
کوثر. [ک َ ث َ ] (اِخ ) جویی است در بهشت که از آن جمیع چشمه های بهشت جاری می گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نهری در بهشت . (از اقرب الموارد): چشمه ٔ کوثر. حوض کوثر.نهر کوثر : انا اعطیناک الکوثر (قرآن 1/108)؛ ما بدادیم ترا حوض کوثر. (ترجمه ٔ تفسیر ط...
-
کعب
لغتنامه دهخدا
کعب . [ ک َ ] (ع اِ) بند استخوان . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). ج ، اکعب ، کعوب ، کعاب . || گره نیزه و نی و کلک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). عقده . (از ابن بیطار). ج ، کعوب ، اکعب ،کعاب : الا انه اع...