کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَن کن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
کنکن
لغتنامه دهخدا
کنکن . [ ک َ ک َ ] (نف مرکب ) کان کن . (ناظم الاطباء). || چاه کن . (ناظم الاطباء). مقنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
ابار
لغتنامه دهخدا
ابار. [ اَب ْ با ] (ع ص ، اِ) سوزنگر. سوزن فروش . || کیک . || چاه کن . کن کن . مقنی . || اشیاف ابار؛ دوائی است درد چشم را. || رصاص اسود. سرب سوخته .
-
اجرال
لغتنامه دهخدا
اجرال . [ اِ ] (ع مص ) کندن زمین را تا بسنگها رسیدن . (منتهی الارب ). کندن زمین را تا بسنگ ناک رسیدن . به دِج رسیدن کن کن و مقنی .
-
مقنی
لغتنامه دهخدا
مقنی . [ م ُ ق َن ْنی ] (ع ص ، اِ) کاریزگر. (دهار). کاریزکننده . (غیاث ). این کلمه اشتغال به ساختن قنات را می رساند. (ازانساب سمعانی ). دانای مواضع آب در زمین و کننده ٔ کاریز. (ناظم الاطباء). کاریزکنه . کاریزکن . کان کن . کن کن . چاه کن . چاه جو. اَب...
-
نقب کنی
لغتنامه دهخدا
نقب کنی . [ ن َ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل نقب کن . نقب زنی . رجوع به نقب کن شود.
-
شارل پنجم
لغتنامه دهخدا
شارل پنجم . [ ل ِ پ َ ج ُ ] (اِخ ) معروف به شارل کن رجوع به شارل کن شود.
-
چای صافی
لغتنامه دهخدا
چای صافی . (اِ مرکب ) چای صاف کن . رجوع به چای صاف کن شود.
-
آغال
لغتنامه دهخدا
آغال . (اِمص ) آغالش : ترک آغال و فتنه سازی کن جامه ٔ خُلق خود نمازی کن .؟
-
شارل اول اسپانیا
لغتنامه دهخدا
شارل اول اسپانیا. [ ل ِ اَوْ وَ ل ِ اِ ](اِخ ) همان امپراطور شارل پنجم معروف به شارل کن است .رجوع به شارل کن شود.
-
شارل دوم
لغتنامه دهخدا
شارل دوم . [ل ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) شارل پنجم (شارل کن ). وی با نام شارل دوم پادشاه سیسیل بود. رجوع به شارل کن شود.
-
امین
لغتنامه دهخدا
امین . [ اَ ] (ع ، اسم فعل ) ای خدا مستجاب کن . چنین بادا. چنین کن . (منتهی الارب ). آمین . و رجوع به آمین شود.
-
اکنان
لغتنامه دهخدا
اکنان . [ اَ] (ع اِ) ج ِ کِن ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ازترجمان القرآن ) (ناظم الاطباء). ج ِ کن ، به معنی پرده و پوشش . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به کن شود.
-
کنکن
لغتنامه دهخدا
کنکن . [ ک َ ک َ ] (نف مرکب ) کان کن . (ناظم الاطباء). || چاه کن . (ناظم الاطباء). مقنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
نصیحت کننده
لغتنامه دهخدا
نصیحت کننده . [ ن َ ح َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ناصح . (منتهی الارب ). واعظ. نصیحت کن . رجوع به نصیحت کن شود.