کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَر و لال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کر
لغتنامه دهخدا
کر. [ ک ُ ] (اِ) برنج . اُرُز. (ناظم الاطباء).
-
کر
لغتنامه دهخدا
کر. [ ک ُرر ] (اِخ ) در کتب رجال شیعی رمز است اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام را. (یادداشت مؤلف ).
-
کر دادن
لغتنامه دهخدا
کر دادن . [ ک ُ دَ ] (مص مرکب ) در آب کر تطهیر کردن . شستن متنجسی با آب کر. (یادداشت مؤلف ).
-
کر کردن
لغتنامه دهخدا
کر کردن .[ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول مردم گیلان ، کره کردن . بچه های بسیار تولید کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
زنگ کر
لغتنامه دهخدا
زنگ کر. [ زَ گ ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زنگی که آواز ندهد. (آنندراج ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
جرس کر
لغتنامه دهخدا
جرس کر. [ ج َ رَ س ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جرس کم آواز. (بهارعجم ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
گنگ گشتن
لغتنامه دهخدا
گنگ گشتن . [گ ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) گنگ شدن . لال شدن : تو گویی که طوطی است اندر سخن که از آب گردد همی گنگ و کر. مسعودسعد.و رجوع به گنگ و گنگ شدن شود.
-
جوش کردن
لغتنامه دهخدا
جوش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بغلیان آمدن . (فرهنگ فارسی معین ) : می که آتش ندیده جوش کندچون به آتش رسد خروش کند. اوحدی .|| اضطراب و بی تابی نمودن . || شور و شوق نشان دادن . (فرهنگ فارسی معین ) : کرّ اصلی کش نبود آغاز گوش لال باشد کی کند در نطق جو...
-
گران گوش
لغتنامه دهخدا
گران گوش . [ گ ِ ] (ص مرکب ) مردمی را گویند که گوش ایشان سنگین باشد، یعنی دیر بشنود و کر را نیز گویند چه گران گوشی به معنی کری آمده است . (برهان ). کر. اطروش . موقور. (مهذب الاسماء) : گران گوشی به قزوینی گفت : شنیدم زن کرده ای . گفت : سبحان اﷲ تو که ...
-
گنگ
لغتنامه دهخدا
گنگ . [ گ ُ ] (ص ) لال . و به عربی ابکم خوانند یعنی شخصی که به ایما و اشاره حرف زند نه به زبان . (برهان ) (آنندراج ). اَخْرَس . (زمخشری ) (مهذب الاسماء). اَبْهَم . اعجم . عَجماء. مُستَعجِم . (منتهی الارب ). ابکم . (ترجمان القرآن ). بکیم . (نصاب ) : گ...
-
خلقت
لغتنامه دهخدا
خلقت . [ خ ِ ق َ ] (ع اِ) نهاد. فطرت . طبیعت . خمیره . طبع. سرشت . آب و گل . گوهر. گهر. (یادداشت بخط مؤلف ). جِبِلَّت . (زمخشری ) : گر نتواند که شود خوک میش زآن شره و نحس در او خلقت است . ناصرخسرو.من دنیا را بدان چاه ... مانند کردم ... و آن چهار مار...
-
هائوئی
لغتنامه دهخدا
هائوئی . (اِخ ) والانتن . دانشمند فرانسوی که در سال 1745 م . در سن ژوس (اوآز) متولد شد و در سال 1822 م . وفات یافت . وی برادر رنه ژوس هائوئی میباشد. نخست کارمند ساده ای در وزارت امور خارجه بود. در همان وقت به فکر افتاد مانند اپه کشیش که عمر خود را وق...
-
گوش
لغتنامه دهخدا
گوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انسان و دیگر حیوانات و جزء خارجی مجرای سمع و حس سمع. (ناظم الاطباء). اوستا گئوشه ، پهلوی گوش ، پارسی باستان گئوشه ، هندی باستان...
-
چه
لغتنامه دهخدا
چه . [ چ ِ ] (حرف ربط) برای تعلیل آمده است . (ازبرهان ) (از آنندراج ). زیرا. (ناظم الاطباء). به علت اینکه و برای اینکه . (فرهنگ نظام ). ایرا که ، زیرا که ، که از آنکه . برای آنکه . زیرا به علت آنکه . (یادداشت مؤلف ). در صورتی حرف ربط بشمار آید که دو...