کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَرَّمْتَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
کرمة
لغتنامه دهخدا
کرمة. [ ک َ رَ م َ ] (ع اِمص ) کرم . (ناظم الاطباء). کَرَم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).کرامة. (اقرب الموارد). رجوع به کرم و کرامة شود.
-
کرمة
لغتنامه دهخدا
کرمة. [ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی است به طبس . (منتهی الارب ). قریه ٔ بزرگی است جامع و منبر دارد و اهالی بسیار و آب روان و خرمابن دارد و از نواحی طبس می باشد. (از معجم البلدان ).
-
کرمة
لغتنامه دهخدا
کرمة. [ ک َ م َ ] (ع اِ) واحد کرم یعنی یک درخت مو. (ناظم الاطباء). یک رز. (آنندراج ). مو انگور و این اخص ازکرم است . (از اقرب الموارد). || تندی سر سرون . (بحر الجواهر). تندی سر سرین گرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سر گرد استخوان ران . (ناظم الاطباء) ...
-
کرمة
لغتنامه دهخدا
کرمة. [ ک َ م َ / ک َ رِ م َ ] (ع ص ) جوانمرد. (ناظم الاطباء). کریم . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
کرمة
لغتنامه دهخدا
کرمة. [ ک ِ م َ ] (ع ص ) زن جوانمرد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
کرمة
لغتنامه دهخدا
کرمة. [ ک ُ م َ ] (اِ) کرمه . وزنی معادل شش قیراط. ج ، کرمات . (قانون ابوعلی چ تهران مقاله ٔ ثانیه از کتاب ثانی ص 171). صاحب ذخیره می نویسد: فولس می گوید: از جهت استفراغ سودا دوازده کرمه افتیمون بباید داد... و دوازده کرمه نه درمسنگ باشد. و در جای دیگ...
-
کرمة
لغتنامه دهخدا
کرمة. [ ک ُ م َ ] (اِخ ) ناحیه ای است به یمامة. (منتهی الارب ). از نواحی یمامه است . (از معجم البلدان ).
-
کرمة
لغتنامه دهخدا
کرمة. [ ک ُ م َ ] (ع اِمص ) بزرگی و ارجمندی : افعل کذا و کرمة لک او کرمة عین لک ؛ یعنی میکنم این کار را جهت اکرام تو. یقال : نعم حبا و کرمة و ایضاً یقال : لیس لهم ذلک و لا کرمة. (ناظم الاطباء). کرامت . یقال : افعل کذا و کرمة عین ؛ ای و کرامة. (اقرب ا...
-
جستوجو در متن
-
نواله خوار
لغتنامه دهخدا
نواله خوار. [ ن َ ل َ / ل ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) ریزه خوار : ای بر سر خلق سایه گستر کرمت کونین نواله خوار خوان نِعَمت .(از حبیب السیر).
-
کسنی
لغتنامه دهخدا
کسنی .[ ک َ / ک ِ ] (اِ) مخفف کاسنی و آن گیاهی باشد دوایی و تلخ . (برهان ). کاسنی . (ناظم الاطباء) : روایح کرمت با ستیزه رایی طبعخواص نیشکر آرد مزاج کسنی را. انوری .رجوع به کاسنی شود.- کسنی تلخ ؛ کاسنی دشتی . (ناظم الاطباء).
-
فاش گشتن
لغتنامه دهخدا
فاش گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) آشکار شدن : به شهر اندرون آگهی فاش گشت که بهرام شد کشته و درگذشت . فردوسی .غیب و آینده برایشان گشت فاش ذکر ماضی پیش ایشان گشت لاش . مولوی .حاتم طایی به کرم گشت فاش گر کرمت هست ،درم گو مباش . خواجو.رجوع به فاش شود.
-
لام
لغتنامه دهخدا
لام . (ع اِ) ترس . لامة. || کالبد مردم . لأم . (منتهی الارب ). شخص ،یقال : لام الانسان ؛ شخصه . (مهذب الاسماء) : بر در جامه خانه ٔ کرمت چون قلم کرده آز عریان لام . شمس طبسی .|| (ص ) درشت از هر چیزی . || (اِ) نزدیکی . (منتهی الارب ). || زره . (دهار)....
-
شکم خواره
لغتنامه دهخدا
شکم خواره . [ ش ِ ک َ خوا /خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) پرخور. بسیار خور و خورنده .(ناظم الاطباء). مبطان . بطن . شکم بنده . شکم خوار. شکم پرست . شکم پرور. پرخوار. (یادداشت مؤلف ) : ای کریمی که همه وقت ز خوان کرمت معده ٔ آز شکم خواره بلایی دارد. سلمان ساو...
-
روایح
لغتنامه دهخدا
روایح . [ رَ ی ِ ] (ع اِ) صورتی است از روائح بمعنی بویهای خوش یا ناخوش : روایح کرمت با ستیزه رویی طبعخواص نیشکر آرد مزاج کسنی را. انوری .و در این حالت روان فردوسی که به رایحه ای از روایح فردوس مخصوص باد... (جهانگشای جوینی ).اگرم چو عود سوزی تن من فدا...