کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَت زنی کنگره ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کت
لغتنامه دهخدا
کت . [ ک َ ] (اِ) بمعنی کاریز است چه چاهجو و کاریزکن را کتکن می گویند. (از برهان ). کاریز آب را گویند و کت کن کاریزکن را خوانند. (جهانگیری ).
-
کت
لغتنامه دهخدا
کت . [ ک َ ] (اِ) کتف . شانه . (ناظم الاطباء). دوش . کفت . بالای بازو و زیردوش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کتف و شانه شود.- از کت افتادن ؛ سخت تنها و مانده شدن از بسیاری کار و سنگینی آن . (یادداشت مؤلف ).- کت بسته ؛ که دو دست از پشت بسته . به طناب...
-
کت
لغتنامه دهخدا
کت . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابوالفارس رامهرمز شهرستان اهواز. سکنه 100 تن . آب آن از روخانه ٔ ابوالفارس . محصول آنجا غلات و برنج . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کت
لغتنامه دهخدا
کت . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه سکنه 452 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و بادام و پنبه . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کت
لغتنامه دهخدا
کت . [ ک َت ت ] (ع ص ) کم گوشت از مرد و زن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
کت
لغتنامه دهخدا
کت . [ ک ُ ] (اِ) خفچه ٔ زر و سیم . || به لغت مردم کرمان : سوراخ تنگ و تاریک و هر جای تنگ و تاریک . (ناظم الاطباء).
-
کت
لغتنامه دهخدا
کت . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) قسمی جامه ٔ زبرین . نیم تنه . (یادداشت مؤلف ). نیم تنه ٔ آستین دار مردانه و زنانه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کت بستن
لغتنامه دهخدا
کت بستن . [ ک َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) دستهای کسی را به بند از بالای بازو به پشت بستن . (از فرهنگ فارسی معین ). || مجازاً، مغلوب کردن . (مخصوصاً در مشاعره ) (فرهنگ فارسی معین ).
-
کت سعدی
لغتنامه دهخدا
کت سعدی . [ ک َ ت ِ س َ ] (اِخ ) از قناتهای شیراز بوده است . رجوع به نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 115 شود.
-
کت گنبد
لغتنامه دهخدا
کت گنبد. [ ک َ ت ِ گُم ْب َ ] (اِخ ) نام محلی است فرسخی بیشتر مغرب سروستان است . (از فارسنامه ٔ ناصری ). رجوع به کته گنبد شود.
-
کت محله
لغتنامه دهخدا
کت محله . [ ک َ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از توابع چهاردانگه بخش هزارجریب مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 167).
-
کت نو
لغتنامه دهخدا
کت نو. [ ک َ ن َ ] (اِخ ) چهار فرسخ جنوب آباده است . (فارسنامه ٔ ناصری چ سنگی ص 170).
-
کت بسته
لغتنامه دهخدا
کت بسته . [ ک َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که دو دست وی از بازو به بالا به بند بسته شده باشد. آنکه کت وی را به پشت بسته باشند. (فرهنگ فارسی معین ). کتیف . (یادداشت مؤلف ) : دزد کت بسته رئیس الوزرا خواهد شدمایه ٔ رنج تو و محنت ما خواهد شد.ایرج .
-
کت بین
لغتنامه دهخدا
کت بین . [ ک َ ] (نف مرکب ) شانه بین . کتاف . (ناظم الاطباء). آنکه با نگاه کردن به کت گوسفند سرگذشت گوید. آنکه از خطوط استخوان کت گوسفند از طالع کسان خبر دهد. آنکه از خطوط استخوان شانه ٔ گوسفند (پاروی گوسفند)فال گوید. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شانه ب...
-
کت بینی
لغتنامه دهخدا
کت بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کت بین . شانه بینی . فالگیری با شانه ٔ بز وگوسفند و مانند آن . رجوع به کت بین و شانه بین شود.