کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کيلو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کیلو
لغتنامه دهخدا
کیلو. (اِ) کولاب و تالاب . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). استخر و تالاب را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). استخر. تالاب . آبگیر. (فرهنگ فارسی معین ). || خندق و مغاک . (ناظم الاطباء). || آنجای از کنار رودخانه که مردمان در آنجابدن خود را می شوی...
-
کیلو
لغتنامه دهخدا
کیلو. [ ل ُ ] (فرانسوی ، پیشوند) پیشوندی است در زبانهای اروپایی که تعیین می کند که واحدی هزار بار تکثیر شده : کیلوگرم . کیلووات . || (اِ) کیلوگرم (در فرانسوی هم به همین معنی به کار رود). (فرهنگ فارسی معین ).
-
کیلو
لغتنامه دهخدا
کیلو. [ ی َ ] (اِ) علف شیران و علف خرس را گویند، و آن میوه ای است صحرایی شبیه به سیب کوچک و آلوچه ، و عربان زعرور خوانندش . (برهان ) (از آنندراج ). زعرور. (ناظم الاطباء). کیَل . زالزالک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیَل شود.
-
نیم کیلو
لغتنامه دهخدا
نیم کیلو. (اِمرکب ) وزنه ای معادل پانصد گرام . نصف یک کیلوگرام .
-
جستوجو در متن
-
کیکو
لغتنامه دهخدا
کیکو. (اِ) به معنی تالاب و کولاب در رشیدی آمده . (آنندراج ). تالاب و آبگیر و کیلو. || چکاوک . (ناظم الاطباء).
-
مصرفی
لغتنامه دهخدا
مصرفی . [ م َ رَ ] (ص نسبی ) آنچه مصرف شود. آنچه به کار رود. || (اِ) مقدار مصرف : اندازه ٔ خرج کرد و کاربرد مصرفی قند ماهانه ٔ آبدارخانه ده کیلو است .
-
کیلک
لغتنامه دهخدا
کیلک . [ ی َ ل َ / ی َ ] (اِ) نام میوه ای است که آن را کیل نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی کیل است که علف شیران و زعرور باشد. (برهان ) (آنندراج ). کیل . کیالک . کیلو. زالزالک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیَل شود.
-
داسی لیوم
لغتنامه دهخدا
داسی لیوم . (اِخ ) نام شهری به آسیای صغیر، مرکز ساتراپی میزی که امروز دیاس کیلو نام دارد. میزی از شمال به پرپنتید واز مغرب ببحر اژه و از جنوب به لیدی و از مشرق به بیتینی محدود بوده است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 8).
-
شله زرد
لغتنامه دهخدا
شله زرد. [ ش ُل ْ ل َ / ل ِ زَ ] (اِ مرکب ) آشی ازبرنج ، شکر، زعفران و روغن . (یادداشت مؤلف ). نوعی غذا. طرز تهیه ٔ آن چنین است : (مواد لازم : برنج مثلاً یک کیلو، روغن 250 گرم ، شکر یک کیلو، مغز بادام 200 گرم ، زعفران 5 گرم و گلاب ). برنج را در آب ج...
-
کیالک
لغتنامه دهخدا
کیالک . [ل َ ] (اِ) کیلک . کیلو. زالزالک . (فرهنگ فارسی معین ). زالزالک . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || قسمی از ولیک را در شیراز کیالک نامند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ولیک شود. || توت فرنگی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
واحد مقدار الکتریسیته
لغتنامه دهخدا
واحد مقدار الکتریسیته . [ ح ِ دِ م ِ رِ اِ ل ِ ت ِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی است که برای سنجش مقدار یا چندی الکتریسته به کار میرود.رجوع به مقدار الکتریسته شود. واحد مقدار الکتریسته کولُن است و از اضعاف آن کیلو کولُن است که برابر با 1000 کو...
-
ازادماهی
لغتنامه دهخدا
ازادماهی . [ اَ ] (اِ مرکب ) آزادماهی . بزرگترین نوع ماهی فلس دار است که در دریای خزر باشد. روی بدن نوع تابستانی آن نقطه های سیاه دیده میشود. گوشت آن بسیار لذیذ است . درازای وی از یک گز تا یک گز و نیم و وزن آن بین سه تا بیست وشش کیلو باشد. (مجموعه ٔ ...
-
پیتون
لغتنامه دهخدا
پیتون . [ تُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) ماری عظیم الجثه که وزنش تا 100 کیلو و درازیش تا 10 متر نیز میرسدو مخصوص آفریقا و جنوب شرقی آسیاست . محل زندگیش بیشتر در کنار رودخانه هاست و با شکار ماهی بیشتر تغذیه میکند ولی در صورت احتیاج یک گوسفند را هم می بلعد.
-
کلوچه
لغتنامه دهخدا
کلوچه . [ ک ُ چ َ / چ ِ ] (اِ) کلوچ . کلیچه . کلیجه . نان روغنی بزرگ . (فرهنگ فارسی معین ). کلیچه . قرص . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نوعی نان شیرینی و آن انواع دارد. طرز تهیه متداول آن چنین است : یک کیلو آرد سفید خوب را درظرفی ریزند و میانش را گ...