کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کياسة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کیاسه
لغتنامه دهخدا
کیاسه . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشکور پایین است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کیاسة
لغتنامه دهخدا
کیاسة. [ س َ ] (ع مص ) زیرک شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). زیرک و فطن گردیدن . (ناظم الاطباء). زیرک و تیزفهم و ساکن گردیدن . (از اقرب الموارد). رجوع به کیاست شود. || (اِمص ) خلاف حمق . (منتهی الارب ). ضد حمق . (اقرب الموارد). رجوع به کَیْ...
-
جستوجو در متن
-
وارمی
لغتنامه دهخدا
وارمی . (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان وردیمه سورتیجی بخش چهاردانگه شهرستان ساری که در 45 هزارگزی شمال غربی کیاسه واقع شده و دارای 30 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
زارم رود
لغتنامه دهخدا
زارم رود. [ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری . در 26گزی شمال خاوری کیاسه . منطقه آن کوهستانی و جنگلی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
کیس
لغتنامه دهخدا
کیس . [ ک َ ] (ع مص ) زیرک شدن ، کیاسة مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زیرک و فطن گردیدن . (ناظم الاطباء): کاس الغلام یکیس کیسا و کیاسة؛ یعنی زیرک و ظریف و باوقار گردید. (از اقرب الموارد). || به زیرکی غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). چیره شدن در ک...
-
اشکور پائین
لغتنامه دهخدا
اشکور پائین . [ اِ ک َ وَ رِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش رودسر شهرستان لاهیجان است . کلیه ٔ مشخصات طبیعی این دهستان مانند دهستان اشکور وسطی است ، فقط این دهستان اولاً در قسمت جنوب رودخانه ٔ پلرود واقع شده و ثانیاً محصول فندق آن از اشکور وسطی بی...
-
زیرک
لغتنامه دهخدا
زیرک . [ رَ ] (ص ) دانا و حکیم و فهیم و مُدرِک و صاحب هوش . (برهان ) (آنندراج ) (از غیاث ) (از جهانگیری ). دانا و حکیم و فهیم و هوشیار و عاقل و ذهین و صاحب فراست و بابصیرت و بااطلاع و تیزفهم و سریعالانتقال و مدرک و باهوش . (ناظم الاطباء). فَطِن . سبک...
-
خوشه
لغتنامه دهخدا
خوشه . [ ش َ / ش ِ] (اِ) اجتماع گلها و یا میوه ها که بواسطه ٔ محوری که قائم به همه ٔ آنهاست نگاه داشته شده اند مانند خوشه ٔ انگور و خوشه ٔ خرما و خوشه ٔ گندم و خوشه ٔ تمشک و جز آن . (ناظم الاطباء). مجموع حب های رستنی که بهم پیوسته باشد. سنبل . شنگله ...
-
عقل
لغتنامه دهخدا
عقل . [ ع َ ] (ع اِ)خرد و دانش و دریافت یا دریافت صفات اشیاء از حسن وقبح و کمال و نقصان و خیر و شر، یا علم به مطلق امور به سبب قولی که ممیز قبیح از حسن است ، یا بسبب معانی و علوم مجتمعه در ذهن که بدان اغراض و مصالح انجام پذیر است ، یا به جهت هیئت نیک...