کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوکب شیرازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوکب شیرازی
لغتنامه دهخدا
کوکب شیرازی . [ ک َ ک َ ب ِ ] (اِخ ) محمد صادق بن حاجی آقاسی معاصر مؤلف مجمعالفصحاء و از مردم نجیب و باکمال شیراز بود. به هندوستان سفر کرد و در مدرس درگذشت . حکایتی بر وزن هفت پیکر داشت که در دست نیست . ابیات زیر از اوست :بریخت خون دلم چشم می پرستش ...
-
واژههای مشابه
-
کوکب بحری
لغتنامه دهخدا
کوکب بحری . [ ک َ / کُو ک َ ب ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به ستاره ٔ دریایی شود.
-
کوکب خراسانی
لغتنامه دهخدا
کوکب خراسانی . [ ک َ ک َ ب ِ خ ُ ] (اِخ ) میرزا عبدالعلی بن میرزا محسن . پدرش از مردم خراسان بود، اما وی در یزد متولد شد. در حسن خط خاصه در نسخ از امثال میرزا احمد نیریزی بشمار می رفت و در زمان فتحعلی شاه به منصب صدارت رسید و گاهی شعر نیز می سرود. رب...
-
کوکب خراسانی
لغتنامه دهخدا
کوکب خراسانی . [ ک َ ک َ ب ِ خ ُ ] (اِخ ) میرزا محمدباقر. اصلش از خاوران و از مردم راز و قوشخانه ٔ خبوشان بود. در آغاز جوانی به تهران آمد و به کسب علم و ادب پرداخت ودر علوم ریاضی و طبیعی نیز مقامی یافت . محمدحسین خان قاجار مروزی و سایر رجال دربار فتح...
-
کوکب ساموس
لغتنامه دهخدا
کوکب ساموس . [ ک َ / کُو ک َ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کوکب شاموس . (فرهنگ فارسی معین ). طین ساموس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به مدخل بعد شود.
-
کوکب شاموس
لغتنامه دهخدا
کوکب شاموس . [ ک َ / کُو ک َ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام گلی است و آن را از جزیره ٔ قبرس آورند و آن از گل مختوم خشکتر می باشد. دارویی کشنده و گزندگی جانوران را دافع است و به عربی طین شاموس خوانند. (برهان ) (آنندراج ). کوکب ساموس . طین شاموس . ...
-
کوکب افروز
لغتنامه دهخدا
کوکب افروز. [ ک َ / کُو ک َ اَ ] (نف مرکب ) کوکب افروزنده . افروزنده ٔ کوکب . روشن کننده ٔ ستاره : آفتابی که از زوال بری است کوکب افروزآسمان من است .حسین ثنائی (از آنندراج ).
-
کوکب الارض
لغتنامه دهخدا
کوکب الارض . [ ک َ ک َ بُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) طلق . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). طین شاموس . طلق . تلک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به طین شاموس و کوکب شاموس شود.
-
طول کوکب
لغتنامه دهخدا
طول کوکب . [ ل ِ ک َ / کُو ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح هیئت ) عبارت از قوسی است از فلک البروج که از اول حمل شروع میشود و بمکان کوکب میرسد و آن را تقویم کوکب نیز نامند چنانکه اگر مکان کوکب حقیقی باشد طول حقیقی خواهد بود و اگر مرئی باشد طول ...
-
حش کوکب
لغتنامه دهخدا
حش کوکب . [ح َش ْ ش ِ ک َ ک َ ] (اِخ ) موضعی است در بیرون مدینة به جانب بقیع، و عثمان آنجا را بخرید و بر قبرستان بقیع بیفزود، و کوکب نام مردی از انصار بوده که بدان اضافه شده است . (معجم البلدان ) (عقد الفرید ج 5 ص 43).
-
چهار کوکب
لغتنامه دهخدا
چهار کوکب . [ چ َ /چ ِ ک َ / کُو ک َ ] (اِخ ) چهار کوکب قطعةالفرس . چهار ستاره ای که در پس دلفین قرار دارند. هر دو تای از آن در پهلوی یکدیگرند و آن دوتای واقع بر محل دهان اسب یک وجب با هم فاصله دارند و آن دوتای دیگر که در ناحیه ٔ سر اسب میباشد یک ذرا...
-
جستوجو در متن
-
داه
لغتنامه دهخدا
داه . (اِ) کنیزک . (برهان ) (غیاث ). امه . خدمتکار کنیز. مولاة. جاریه . وصیفه . خادمه . پرستار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (برهان ). مقابل بنده . مقابل عبد. دَدَه . پرستار چون زن باشد. قثام . ام دفار. دفار. رغال . معز. کهداء. (منتهی الارب ). کنیزی...
-
ترسا
لغتنامه دهخدا
ترسا. [ ت َ ] (نف / ص ، اِ) ترسنده و بیم برنده و واهمه کننده را گویند. (برهان ). ترسنده . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || نصرانی . (برهان ) (دهار). عابد نصاری که بتازی راهب گویند. (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). پهلوی ترساک . ل...