کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوکبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوکبی
لغتنامه دهخدا
کوکبی . [ ک َ / کُو ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به کوکب .- شمع کوکبی ؛ از شاهد زیر چنین برمی آید که ظاهراً نوعی شمع بوده است : کونشان شده ست چون لگن شمع کوکبی وندر جواب این همه لال اند و الکن اند.سوزنی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کوکبی
لغتنامه دهخدا
کوکبی . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) نبیره ٔ شیخ بایزید یله و در مشهد زادگاه آبا و اجداد خود زندگی می کند. مطلع زیر از اوست :کُشتی من دل خسته را، ترک کمان ابروی من تا بازیابم زندگی ، تیری بیفکن سوی من .(از مجالس النفایس ص 111).
-
واژههای مشابه
-
کوکبی ترک
لغتنامه دهخدا
کوکبی ترک . [ ک َ ک َ ی ِ ت ُ ] (اِخ ) قبادبیک . از اتراک است و در حیدرآباد بوده است . بیت زیر از اوست :چو در کنج قفس میرم بسوزیدم مگر روزی به امداد صبا خاکسترم راه سباگیرد.(از تذکره ٔ نصرآبادی ج 2 ص 313).
-
کوکبی جیلانی
لغتنامه دهخدا
کوکبی جیلانی . [ ک َ ک َ ی ِ ] (اِخ ) مولی میرالقاری . از معاصران شاه عباس بود و کتابی به نام زبدةالحقایق داردکه مشتمل بر ابوابی چند به زبان عربی و فارسی است . این کتاب برای سلطان احمدخان حاکم گیلان نوشته شده است . (از فهرست کتابخانه مدرسه ٔ سپهسالار...
-
کوکبی مروزی
لغتنامه دهخدا
کوکبی مروزی .[ ک َ ک َ ی ِ م َ وَ ] (اِخ ) از شاعران دوره ٔ غزنویان و به حسن بیان معروف بوده است . قطعه ٔ زیر از اوست :قدح و باده هر دو از صفوت همچو ماه دوهفته دارد اثریا قدح بی می است یا می ناب بی قدح در هوا شگفت نگر. (از لباب الالباب چ لیدن ج 1 ص 6...
-
حسین کوکبی
لغتنامه دهخدا
حسین کوکبی . [ ح ُ س َ ن ِ ک َ ک َ ] (اِخ ) ابن احمدبن اسماعیل از فرمانروایان علوی طبرستان که در 251-253 هَ . ق . حکومت کرده است . رجوع به علویان طبرستان شود.
-
جستوجو در متن
-
فردالشجاع
لغتنامه دهخدا
فردالشجاع . [ ف َ دُش ْ ش ُ] (اِخ ) نام کوکبی است . (آنندراج ). فرد یا فردالشجاع کوکبی است . (از اقرب الموارد). رجوع به فرد شود.
-
ذیل
لغتنامه دهخدا
ذیل . [ ذَ ] (اِخ ) نام کوکبی در صورت المراءة المسلسلة.
-
ذنب التنین
لغتنامه دهخدا
ذنب التنین . [ ذَ ن َ بُت ْ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) کوکبی است بر دم صورت تنین .
-
زایدالسیر
لغتنامه دهخدا
زایدالسیر. [ ی ِ دُس ْ س َ ] (ع ص مرکب ) زائدالسیر.به اصطلاح احکامیان ، کوکبی که سیرش در تزاید باشد.
-
زایدالعدد
لغتنامه دهخدا
زایدالعدد. [ ی ِ دُل ْ ع َ دَ ] (ع ص مرکب ) زائدالعدد. کوکبی که از ذروة به حضیض آید.
-
رافض
لغتنامه دهخدا
رافض . [ ف ِ ] (اِخ ) راقص . نام کوکبی بر زبان صورت تنین است . رجوع به راقص شود. (یادداشت مؤلف ).
-
اریان
لغتنامه دهخدا
اریان .[ اَ ] (اِخ ) ایران . نام کوکبی است . (قاموس فرانسوی و عربی محمد نجاری بک ).