کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوچ بر کوچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوچ بر کوچ
لغتنامه دهخدا
کوچ بر کوچ . [ ب َ ] (ق مرکب ) کوچ به کوچ : جیوش چند فراهم آورد و از بخارا بر صوب خراسان به عزم مدافعت و نیت ممانعت نهضت فرمود و کوچ بر کوچ به سرخس آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 230). عثمان پاشا، کوچ بر کوچ تا حوالی شوراب تبریز آمده نزول کرد....
-
جستوجو در متن
-
کوج بر کوج
لغتنامه دهخدا
کوج بر کوج . [ ب َ ] (ق مرکب ) کوچ بر کوچ . (فرهنگ فارسی معین ) : بایجو به قصد روم با لشکر بسیار کوج بر کوج از ارزن الروم تا آقسرا آمد. (مسامرة الاخبار ص 40 از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوچ بر کوچ شود.
-
خدابنده لو
لغتنامه دهخدا
خدابنده لو. [ خ ُ ب َ دَ / دِ ] (اِخ ) نام شعبه ای است از ایل شاهسون . (یادداشت بخط مؤلف ). در جغرافیای سیاسی کیهان ص 376: یورت این ایل به اطراف خمسه آمده است که بجوار آن ایلهای مقدم و بیات نیز زندگی می کنند و در مجمل التواریخ گلستانه چ مدرس رضوی ص ...
-
استنهاض
لغتنامه دهخدا
استنهاض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برخاستن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). برخاستن فرمودن جهت کاری . طلب کوچ و برخاستن . طلب قیام کردن . طلب نهوض کردن . || برخاستن .(زوزنی ). || استنهاض بر؛ برانگیختن بر.
-
رحلة
لغتنامه دهخدا
رحلة. [ رُ ل َ ] (ع اِ) رِحْلة. بعیر ذورحلة؛ شتر توانای بر سیر و قوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به رِحْلة شود. || یک سفر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جانب کوچ و مقصد. (ناظم الاطباء). مقصد. جهتی که بدان رو آورند گا...
-
اقلیلاء
لغتنامه دهخدا
اقلیلاء. [ اِ ] (ع مص ) کوچ کردن و بی آرام گشتن و قرار نگرفتن بجایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بی آرام شدن . (مهذب الاسماء). || شتاب کردن . || برآمدن بر کوه . || بر سر درخت نشستن . || بلند برآمدن بر هوا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)...
-
ترحیل
لغتنامه دهخدا
ترحیل . [ ت َ ] (ع مص ) روان کردن کسی از جای خویش . (تاج المصادر بیهقی ). کوچ فرمودن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(آنندراج ). بیرون کردن کسی را از بلد خویش و از جای برکندن و بی آرام ساختن وی را برای کوچ . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || برد...
-
ترحال
لغتنامه دهخدا
ترحال . [ ت َ ] (ع مص ) کوچ کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سفر و کوچ و رحلت . (ناظم الاطباء) : و امن و امان بر سبیل ترحال در حال کمر بست . (جهانگشای جوینی ). در نزدیکی شهر نزول کردند مترددحال میان اقامت و ترحال . (جهانگشای جوینی ).که بگوید گر بخوا...
-
ازلیمام
لغتنامه دهخدا
ازلیمام . [ اِ ] (ع مص ) ازلئمام . زود برگشتن . (منتهی الارب ). || کوچ کردن . || بر پای شدن چیزی . || بلند برآمدن روز. (منتهی الارب ).- ازلیمام ضُحی ؛ بلند برآمدن چاشت و روشن گردیدن روز. (منتهی الارب ).
-
خیمه بر سر انداختن
لغتنامه دهخدا
خیمه بر سر انداختن . [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ ب َ س َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مضطرب گردانیدن است . (آنندراج ) : قهقه ٔ شیشه طبل کوچ زندهوش را خیمه برسر اندازد.عرفی (از آنندراج ).
-
ارتحال
لغتنامه دهخدا
ارتحال . [ اِ ت ِ ] (ع مص )از مکانی بمکان دیگر شدن . کوچ کردن . (زمخشری ). انتقال . از جائی بجائی شدن . کوچیدن . احتمال . کوچ . بجائی رفتن . رحلت . برفتن . از منزلی برداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). رخت از منزلی برداشتن . سفر کردن : ما نمی بینیم باشد ا...
-
قهقه
لغتنامه دهخدا
قهقه . [ ق َ ق َه ْ ] (اِ) خنده به آواز بلند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).- قهقه شیشه ؛ کنایه از قلقل شیشه . (آنندراج ) : قهقه شیشه طبل کوچ زندبر سر هوش خیمه اندازد. محمد عرفی (از آنندراج ).رجوع به قهقهه شود.
-
رحلة
لغتنامه دهخدا
رحلة. [ رِ ل َ ] (ع مص ، اِ) کوچ کردن . (از منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از دهار). از جایی به جایی شدن . انتقال . کوچیدن . کوچ کردن . (یادداشت مؤلف ) : و اذا اراد اﷲ رحلة نعمةعن دار قوم اخطأوا التدبیرا. (از تاریخ بیهقی چ ا...
-
بلوچ
لغتنامه دهخدا
بلوچ . [ ب َ ] (اِخ ) طایفه ای در میان کرمان و سیستان ، ولایت ایشان را بلوچستان گویند و در ملک کج و مکران و مگس و قلات و پامپور و کنار بحر سند سکونت دارند. (آنندراج ). مردمانی اند میان این شهرها [ بعض از شهرهای کرمان ] نشسته بر صحرا و این مردمان بسیا...