کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوچیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوچیدن
لغتنامه دهخدا
کوچیدن . [دَ ] (مص ) کوچ کردن . رحلت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رفتن ایل و طایفه ای از منزلی برای منزل گرفتن در جای دیگر. از جایی به جایی نقل کردن بنه و کسان . رحلت . ارتحال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وفا چو دید که انصاف از جهان کوچیدفغان ز سین...
-
جستوجو در متن
-
کوچیدگی
لغتنامه دهخدا
کوچیدگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) حالت کوچیده . رجوع به کوچیده و کوچیدن شود.
-
کوچان
لغتنامه دهخدا
کوچان . (نف ، ق ) کوچنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || در حال کوچیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کوچیده
لغتنامه دهخدا
کوچیده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) کوچ کرده . رحلت کرده . نقل مکان کرده . رجوع به کوچیدن و کوچ کردن شود.
-
کوچنده
لغتنامه دهخدا
کوچنده . [ چ َ دَ / دِ] (نف ) رحلت کننده . مهاجرت کننده . کوچ کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوچیدن و کوچ شود.
-
سامعة افروز
لغتنامه دهخدا
سامعة افروز. [ م ِ ع َ اَ ] (نف مرکب ) گوشزد. شنیده شده . بگوش خورده : انتشار خبر قتل او در آن ایام که سامعه افروز خاص و عام هر دیار نزدیک و دور شده . (تاریخ گلستانه ). و حقیقت کوچیدن خود را با افواج سامعةافروز خان بختیاری نمود. (تاریخ گلستانه ).
-
ارتحال
لغتنامه دهخدا
ارتحال . [ اِ ت ِ ] (ع مص )از مکانی بمکان دیگر شدن . کوچ کردن . (زمخشری ). انتقال . از جائی بجائی شدن . کوچیدن . احتمال . کوچ . بجائی رفتن . رحلت . برفتن . از منزلی برداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). رخت از منزلی برداشتن . سفر کردن : ما نمی بینیم باشد ا...
-
کوس کوفتن
لغتنامه دهخدا
کوس کوفتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کوس کوبیدن . کوس فروکوفتن . کوس زدن . طبل نواختن : بی آرزوی ملک به زیر گلیم فقرکوبیم کوس بر در ایوان صبحگاه . خاقانی .و آنجاکه کوفت دولت او کوس لااله آواز قد صدقت برآمد ز لامکان . خاقانی .من کوب بخت بینم منکوب از آن شوم...
-
کوچ کردن
لغتنامه دهخدا
کوچ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از منزلی به منزل دیگر نقل و تحویل کردن را گویند. (برهان ). رحلت کردن از منزلی به منزل دیگر. حرکت نمودن و نقل مکان کردن . رحلت نمودن و نقل مکان کردن . (ناظم الاطباء). رحلت کردن . مهاجرت کردن . منتقل شدن افراد ایل یا لش...
-
رحلة
لغتنامه دهخدا
رحلة. [ رِ ل َ ] (ع مص ، اِ) کوچ کردن . (از منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از دهار). از جایی به جایی شدن . انتقال . کوچیدن . کوچ کردن . (یادداشت مؤلف ) : و اذا اراد اﷲ رحلة نعمةعن دار قوم اخطأوا التدبیرا. (از تاریخ بیهقی چ ا...
-
شول
لغتنامه دهخدا
شول . (اِخ ) نام قبیله ای است از قبایل فارس . این قبیله نخستین بار در لرستان سکونت داشت و در حدود سال 300 هَ . ق . نیمی از لرستان را تحت فرماندهی قرار داده بود و بوسیله ٔ سیف الدین ماکان روزبهان (که اجداد او از دوره ٔ ساسانیان بر این منطقه حکومت داشت...
-
کوچ
لغتنامه دهخدا
کوچ . (ص ) به معنی لوچ و احول باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). بر وزن و معنی لوچ ، یعنی احول است که بجهت کجی چشم یکی را دو بیند و آن را کاج نیز گویند. (آنندراج ). کاج . احول . (فرهنگ فارسی معین ) : شاها ز انتظار زبانی که دادیم چشمان راست بین دعاگوی ...
-
غسانیان
لغتنامه دهخدا
غسانیان . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) ملوک غسان . دولت غسانی در شمال غربی عربستان ، در ناحیه ای به نام حوران و بلقاء در مجاورت مستملکات دولت روم قرار داشت . و با آن دولت همان وضع را داشت که دولت لخمی با ایران ؛ یعنی نگهبان مرز روم در مقابل اعراب بادیه ، و ذ...
-
انتقال
لغتنامه دهخدا
انتقال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از جایی بجایی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مجمل اللغه ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). از جایی بجایی بگشتن . (از اقرب الموارد). از جایی بجایی رفتن . (غیاث اللغات ). از جایی بجایی رفتن و نقل نمودن .(آنندراج )....