کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوچکتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوچکتر
لغتنامه دهخدا
کوچکتر. [ چ َ / چ ِ ت َ ](ص تفضیلی ) خردتر و کهتر. (ناظم الاطباء). خردتر. صغیرتر. اصغر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوچک شود. || کم وسعتر و کم حجم تر. || اندکتر. اقل . || کم سن تر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
خوردتر
لغتنامه دهخدا
خوردتر. [ خوَرْدْ / خُرْدْ ت َ ] (ص تفضیلی ) خردتر. کوچکتر. اصغر. احقر. || جوانتر. از حیث سن کوچکتر. (ناظم الاطباء).
-
مرباخوری
لغتنامه دهخدا
مرباخوری . [ م ُ رَب ْ باخوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرف مربا. ظرف خاص برای مربا.کاسه ٔ کوچکتر از ماست خوری . (از یادداشتهای مؤلف ). || قاشق مرباخوری ؛ قاشقی بزرگتر از چایخوری و کوچکتر از سوپ خوری و آش خوری . (یادداشت مؤلف ).
-
غندیک
لغتنامه دهخدا
غندیک . [ غ ُ ] (اِ) در تداول مردم گناباد خراسان بمعنی گلوله های پنبه ٔ حلاجی شده کوچکتر از گندشک به اندازه ٔ سه تا چهار نوال .
-
واشجرد
لغتنامه دهخدا
واشجرد. [ ج ِ ] (اِخ ) شهری است نزدیک شومان و کوچکتر از آن . (از معجم البلدان ). || از قراء ماوراء النهر است . (معجم البلدان ).
-
نهک
لغتنامه دهخدا
نهک . [ ن َ ] (ص ) حقیر. کوچکتر. خردتر. کمترین . || دهنده ٔ شراب . || فرونشاننده ٔ عطش . || (اِ) عطش . تشنگی . (ناظم الاطباء).
-
جالک
لغتنامه دهخدا
جالک . [ ل َ ] (اِخ ) در لهجه ٔ محلی گناباد خراسان نوعی پرنده ٔ کوچک را گویند که از گنجشک بزرگتر و از سار کوچکتر است . جَل .
-
دقشة
لغتنامه دهخدا
دقشة. [ دَ ش َ ] (ع اِ) دانه ای است کوچکتر از سنگخوار که خالها دارد، یا مرغی است که خالها دارد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ریزین
لغتنامه دهخدا
ریزین . (ص تفضیلی ) خردتر و کوچکتر و ریزه تر. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ص 20).
-
سرخ بال
لغتنامه دهخدا
سرخ بال . [ س ُ ] (اِ مرکب ) تیهو و آن پرنده ای است مانند کبک لیکن از کبک کوچکتر. (برهان ) (آنندراج ).
-
سوسک
لغتنامه دهخدا
سوسک . [ س َ ] (اِ) تیهو و آن پرنده ای باشد شبیه به کبک لیکن کوچکتر از اوست . (برهان ) (از آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ).
-
قرغوی
لغتنامه دهخدا
قرغوی . [ ق ِ ] (ترکی ، اِ) قِرقی . پرنده ای است شکاری از جنس باز لیکن از باز کوچکتر است . (آنندراج ).
-
کارتل
لغتنامه دهخدا
کارتل . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) شرکت بزرگی که از چند شرکت کوچکتر برای تثبیت بهای کالائی تشکیل شود.
-
علیخان میرزا
لغتنامه دهخدا
علیخان میرزا. [ ع َ ] (اِخ ) متخلص به صادق . برادر کوچکتر مرادخان گیلانی . رجوع به صادق شود.