کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوچانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوچانده
لغتنامه دهخدا
کوچانده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) کوچ داده شده . به کوچ واداشته شده . رجوع به کوچاندن ، کوچانیدن و کوچ دادن شود.
-
جستوجو در متن
-
کوچانیده
لغتنامه دهخدا
کوچانیده .[ دَ / دِ ] (ن مف ) کوچانده . رجوع به کوچانده شود.
-
قای خان
لغتنامه دهخدا
قای خان . (اِخ ) پسر گون خان پسر اغزخان پسر قراخان اولین خان مشرق است . در زمان پادشاهی خاندان سیمجور آنها بسرزمین کنونی کوچانده شدند. (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 138).
-
عرب خانه
لغتنامه دهخدا
عرب خانه . [ ع َ رَ ن َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش درمیان ، شهرستان بیرجند و محدود است از طرف شمال خاوری به دهستان مؤمن آباد از باختر به دهستان قیس آباداز شمال به دهستان گل فریز. جلگه ای و کوهستانی و معتدل و محصول غلات است ، مردم آن از ایلات ...
-
مینودشت
لغتنامه دهخدا
مینودشت . [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از دو قصبه ٔ بخش مینودشت و نام قدیم آن حاجی لر بوده است و از مجموع آبادیهای قره محمودلو، خوردیماق ، پسرک ، گلوکند و قلمی تشکیل یافته است . این قصبه در 18 کیلومتری مشرق گنبدقابوس و دامنه ٔ ارتفاعات واقع است . آبش از رود...
-
اینالو
لغتنامه دهخدا
اینالو. (اِخ ) از ایلات خمسه ٔ فارس که در عراق و آذربایجان نیز شعبه هایی از آن زندگی میکنند. گویند قسمتی از آنها از عهد مغول به فارس آمده اند و بیشتر اوقات چندین هزار نفر لشکر سواره و پیاده از ایل اینالو در رکاب پادشاهان خدمت کرده اند. در اوایل عهد ص...
-
بزچلو
لغتنامه دهخدا
بزچلو. [ ب ُ چ َل ْ لو ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش وفس است . دهستان مزبور بین دهستان های وفس و شراء و فراهان واقع شده و اکثر قرای آن از آب قنات مشروب می شود و هوای دهستان سردسیر و سالم است . این بلوک در ازمنه ٔ قدیم به کهستان درگزین م...
-
کاشغر
لغتنامه دهخدا
کاشغر. [ غ َ ] (اِخ ) در حال حاضر نام مرکز سنجاقی از ترکستان شرقی تابع دولت چین میباشد، و نیز قصبات : آرتوش ، اوپال ، طاش بالق ، بشکرم ، قزیل بوی ، و فیض آباد، را در بر دارد. سکنه ٔ آن را کاشغری نامند، و به نژادی قریب بجنس ترک منسوب میباشند و بشغل زر...
-
گوکلان
لغتنامه دهخدا
گوکلان . [ گ ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای شهرستان گنبدقابوس ، همچنین نام یکی از طوایف ترکمن است . این دهستان در قسمت خاور شهرستان و قسمتی در دشت است و اکثر قراء آن در دره های کوهستانی واقع است و هوای دشت معتدل و هوای قراء کوهستانی به نسبت ارتفاع م...
-
کاشمر
لغتنامه دهخدا
کاشمر. [ م َ ] (اِخ ) نام یکی از شهرستان های استان نهم کشور ایران و محدود است از طرف خاور به شهرستان تربت حیدریه ، از شمال به شهرستان نیشابور، از باختر و شمال باختری به شهرستان سبزوار و کویر جندق ، از جنوب بکوه یخاب و بلوک بجستان و شهرستان گناباد.آب ...
-
تربت حیدریه
لغتنامه دهخدا
تربت حیدریه . [ ت ُ ب َ ت ِ ح ِ دَ ری ی ِ ] (اِخ ) شهرستان تربت حیدریه یکی از شهرستانهای استان نهم کشور است که از طرف خاور به خط مرزی ایران و افغانستان (که از 7هزارگزی شمال خاوری خوشابه بطرف جنوب امتداد پیدا می کند) محدود می باشد و از طرف شمال به ارت...