کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوه در پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوه در
لغتنامه دهخدا
کوه در. [ دَ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه کوه رابدرد. کوه شکاف . (از فرهنگ فارسی معین ) : نوک سنان کوه در سینه دوز اواز بازوی سپهر کمانکش سپر گشاد.(جوامعالحکایات از فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
کوة
لغتنامه دهخدا
کوة. [ ک ُوْ وَ ] (ع اِ) به لغت حبشه ، مشکاة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کوه کوه
لغتنامه دهخدا
کوه کوه . (ق مرکب ) بسیار زیاد. فراوان . (فرهنگ فارسی معین ). از سر تا پا. (ازآنندراج ). کوه تاکوه . (ناظم الاطباء). پشته پشته . تپه تپه . برآمدگیها و برجستگی های بسیار بلند : تلی گشته هر جای چون کوه کوه برش چشمه ٔ خون ز هر دو گروه . فردوسی .به هر جا...
-
کوه تا کوه
لغتنامه دهخدا
کوه تا کوه . (ق مرکب ) ازسر تا پا و سراسر و تماماً و همگی و کاملاً. (ناظم الاطباء). کوه کوه . (از فرهنگ فارسی معین ) : زمین کوه تاکوه جوشن وران برفتند با گرزهای گران . فردوسی (شاهنامه ٔ چ بروخیم ج 1 ص 260).و رجوع به کوه کوه شود.
-
غاران کوه
لغتنامه دهخدا
غاران کوه . (اِخ ) نام رشته کوهی که از ناحیه ٔ بهمئی کوه کیلویه می گذرد و به ناحیه ٔ مال میر بختیاری میرسد.
-
کله کوه
لغتنامه دهخدا
کله کوه . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) از کوههای ناحیه ٔ کرمانشاهان است و از ارتفاعات جبال پیشکوه بشمار می رود. (از جغرافیای غرب ایران ص 26 و 29).
-
کتل کوه
لغتنامه دهخدا
کتل کوه . [ ک ُ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابالی ، بخش چقلوند شهرستان خرم آباد. جلگه ای و سردسیر. سکنه 120تن . آب آن از چشمه ٔ سیاه چل . محصول آنجا غلات و لبنیات وپشم . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است . (از فرهنگ ج...
-
کردسرا کوه
لغتنامه دهخدا
کردسرا کوه . [ ک ُ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی لنگرود شهرستان لاهیجان . جلگه ای ، معتدل مرطوب و سکنه ٔ آن 180 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کوه بیستون
لغتنامه دهخدا
کوه بیستون . [ هَِ ] (اِ مرکب ) نام نوایی است مطربان را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گاه کوه بیستون و گنج بادآور زنندگاه دست سلمکی و پرده ٔعشرا برند.ضمیری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کوه رحمت
لغتنامه دهخدا
کوه رحمت . [ هَِ رَ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است نزدیک به مکه ٔ معظمه . (برهان ). نام کوهی است نزدیک مکه ٔ معظمه که به تازی جبل الرحمة خوانند. (آنندراج ). و رجوع به جبل الرحمة شود.
-
کوه قاف
لغتنامه دهخدا
کوه قاف . [ هَِ ] (اِخ ) رجوع به قاف شود.
-
کوه کندن
لغتنامه دهخدا
کوه کندن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکافتن و تراشیدن کوه ، گشادن وساختن راهی یا برآوردن صورت و نقشی را : مرا زین کوه کندن حاصل این بودنشد کارم میسر مشکل این بود. نظامی .به گرد عالم از فرهاد رنجورحدیث کوه کندن گشت مشهور.نظامی .
-
کوه نوح
لغتنامه دهخدا
کوه نوح . [ هَِ ] (اِخ ) رجوع به آرارات شود.
-
کوه بالا
لغتنامه دهخدا
کوه بالا. (اِ مرکب ) به ارتفاع کوه . به بلندی کوه : ببخشید چندانش از گونه گون شده توده یک کوه بالافزون .اسدی .