کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوه آباد
لغتنامه دهخدا
کوه آباد. (اِخ ) دهی از دهستان مشهدریزه میان ولایت باخرز که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع است و 341 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کوه بابا
لغتنامه دهخدا
کوه بابا. [ هَِ ] (اِخ ) نام کوهی به شمال افغانستان نزدیک هندوکش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوهی بزرگ از شاخه های هیمالیا در آسیای میانه است که در داخل افغانستان واقع است و از 65 درجه و 40 دقیقه تا 64 درجه ٔ طول شرقی امتداد دارد. (از قاموس الاعلا...
-
کوه باش
لغتنامه دهخدا
کوه باش . (نف مرکب )که جای در کوه دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): قوعلة؛ عقاب کوه باش . (منتهی الارب ، یادداشت ایضاً).
-
کوه بالا
لغتنامه دهخدا
کوه بالا. (اِ مرکب ) به ارتفاع کوه . به بلندی کوه : ببخشید چندانش از گونه گون شده توده یک کوه بالافزون .اسدی .
-
کوه بر
لغتنامه دهخدا
کوه بر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) سنگتراش در کوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کوه برکوه
لغتنامه دهخدا
کوه برکوه . [ ب َ ] (اِ مرکب ) عنبر مطبق را گویند وآن نوعی از عنبر است که طبقه بر طبقه بر روی هم نشسته است ، مانند کوه . (برهان ) (آنندراج ). نوعی از عنبرکه طبقه طبقه بر روی هم نشسته است . (ناظم الاطباء). عنبر تر. عنبر مطبق . (یادداشت به خط مرحوم دهخ...
-
کوه بری
لغتنامه دهخدا
کوه بری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل کوه بر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوه بُر شود.
-
کوه بن
لغتنامه دهخدا
کوه بن . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کوه بنه
لغتنامه دهخدا
کوه بنه . [ ب ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان است که 331 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کوه بنیاد
لغتنامه دهخدا
کوه بنیاد. [ ب ُ ] (ص مرکب ) عظیم الجثه و بزرگ و استوار چون کوه : روزی صیادان پیلی وحشی گرفتند... بادحرکت ، آتش سرعت ،... ابرنهاد، کوه بنیاد. (سندبادنامه ص 56).
-
کوه بیجار
لغتنامه دهخدا
کوه بیجار. (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان است و 278 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کوه بیستون
لغتنامه دهخدا
کوه بیستون . [ هَِ ] (اِخ ) رجوع به بیستون شود.
-
کوه پاره
لغتنامه دهخدا
کوه پاره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) حصه و پاره و لختی از کوه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). یک لخت از کوه . (ناظم الاطباء). قسمتی از کوه . حصه ای از جبل . (فرهنگ فارسی معین ).کُه پاره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : راست گفتی خیال حلم امیربار آن کوه پا...
-
کوه پاسان
لغتنامه دهخدا
کوه پاسان . (اِخ ) دهی از دهستان ایراندکان که در بخش خاش شهرستان زاهدان واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کوه پر
لغتنامه دهخدا
کوه پر. [ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش کلاردشت که در شهرستان نوشهر واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).