کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوهی شیرازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوهی شیرازی
لغتنامه دهخدا
کوهی شیرازی . [ ی ِ شی ] (اِخ ) رجوع به باباکوهی شود.
-
واژههای مشابه
-
کله کوهی
لغتنامه دهخدا
کله کوهی . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) طائفه ای از علی اللهیان در کوههای شمال تهران ، با قدهای بلند و دستهای دراز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
گشنیز کوهی
لغتنامه دهخدا
گشنیز کوهی . [ گ ِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام نوعی از نبات مخلصه است . (آنندراج ) (انجمن آرا). اسم فارسی تخم مخلصه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
گربه ٔ کوهی
لغتنامه دهخدا
گربه ٔ کوهی . [ گ ُ ب َ / ب ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حیوانی است که در جنگلهای شمالی یافت میشود.
-
گاوزبان کوهی
لغتنامه دهخدا
گاوزبان کوهی . [ زَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی گاو زبان که دارای گلهای آبی رنگ کوچک می باشند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 242).
-
کوهی طبری
لغتنامه دهخدا
کوهی طبری . [ ی ِ طَ ب َ ] (اِخ ) رجوع به ابوسهل ویجن بن رستم شود.
-
کوهی خیل
لغتنامه دهخدا
کوهی خیل . [ خ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیلخواران است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 850 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کوهی طبع
لغتنامه دهخدا
کوهی طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) کسی که خوی و سرشت مردم کوه نشین دارد : و مردم آنجا [خنیفقان ] کوهی طبع باشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 134).
-
آلوی کوهی
لغتنامه دهخدا
آلوی کوهی . [ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به آلوکوهی شود.
-
زرد کوهی
لغتنامه دهخدا
زرد کوهی . [ زَ ] (اِخ ) طایفه ٔ از طوایف بلوچستان مرکزی یا ناحیه ٔ بمپور. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 99).
-
رودنگ کوهی
لغتنامه دهخدا
رودنگ کوهی . [ دَگ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خس الحمار (گیاه ). (بحرالجواهر). رجوع به خس الحمار و شنگار و شنجار شود.
-
سایه کوهی
لغتنامه دهخدا
سایه کوهی . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) سرخی تیره آمیخته بکبودی و سبزی . برنگ آن قسمت سایه دار از کوه که از دور بزور دیده شود. (یادداشت مؤلف ).
-
قلعه کوهی
لغتنامه دهخدا
قلعه کوهی . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 56هزارگزی شمال خاوری کدکن و 3هزارگزی خاور شوسه ٔ مشهد به زاهدان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 212 تن است . آب آن از قنات و محصول آن ...
-
کاسنی کوهی
لغتنامه دهخدا
کاسنی کوهی . [ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندبا جبلی . (کارآموزی داروسازی ص 198).