کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوم
لغتنامه دهخدا
کوم . (اِ) (پشتو و هروی ) گریبان : سر به کوم فراکرد. (طبقات انصاری از فرهنگ فارسی معین ).
-
کوم
لغتنامه دهخدا
کوم . (اِ) گیاهی باشد خوشبوی که آن را اذخر گویند. (برهان ). گیاهی است خوشبوی بعضی اذخر را دانسته اند. (آنندراج ). نام گیاهی است خوشبوی . (فرهنگ جهانگیری ). گیاه اذخر. (ناظم الاطباء). اذخر. گورگیاه . (فرهنگ فارسی معین ). سروری گفته که در تاج الاسامی ب...
-
کوم
لغتنامه دهخدا
کوم . (ع اِ) گله ٔ شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گله ای از شتر. ج ، اکوام . (از اقرب الموارد). || ج ِ اَکوَم ، کوماء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
کوم
لغتنامه دهخدا
کوم . [ ک َ ] (ع مص ) کومة. گاییدن زن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ): کام الرجل امرأته کوماً و کومة؛ گایید آن مرد زن خود را. || برجستن نریان برمادیان . (ناظم الاطباء). برجستن اسب نر بر مادیان . (منتهی الارب ). گشنی کردن اسب . (تاج المصادر بیهقی ).
-
کوم
لغتنامه دهخدا
کوم . [ ک َ وَ ] (ع مص ) بزرگ کوهان گردیدن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بزرگ کوهان گردیدن ماده شتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کوم
لغتنامه دهخدا
کوم . [ ک َ] (ع اِ) کس زن ، یا عام است . (از منتهی الارب ). کس زن . (آنندراج ). کس زن یا هر حیوانی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
کومک
لغتنامه دهخدا
کومک . [ م َ ] (اِ مصغر) مصغر کوم . (فرهنگ فارسی معین ). سبزه که بر کنار حوض روید. کوم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ماه کانون است ژاژک نتوانی بستن هم از این کومک بر خشک و همی بند آن را.ابوالعباس (از یادداشت ایضاً).
-
کوماء
لغتنامه دهخدا
کوماء. [ ک َ ] (ع ص ) ناقه ٔ بزرگ کوهان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده شتر بزرگ کوهان . ج ، کوم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
دیرکوم
لغتنامه دهخدا
دیرکوم . [ دَرِ ] (اِخ ) نزدیک به عمادیه از سرزمین هکاریه از توابع موصل . نزدیک این دیر قریه ای است که به آن کوم میگویند و این دیر به آن ده نسبت داده شده است این دیرتا زمان یاقوت آباد بوده است . (از معجم البلدان ).
-
گوم
لغتنامه دهخدا
گوم . (اِ) گیاهی است خوشبوی که به عربی آن را اذخر گویند. (برهان قاطع). گورگیا. (ناظم الاطباء). گیاه خشک که در زمین شیار کرده روید و بیخ او شبیه به بیخ نی است . (شمس اللغات ). رجوع به کوم و نیز رجوع به اذخر شود.
-
غرشنه
لغتنامه دهخدا
غرشنه . [ غ ُ رِ ن َ / ن ِ ](اِ) گیاهی باشد که آن را به وقت تری و تازگی خورند، و چون خشک شود دست بدان شویند و به عربی اذخر (کوم ) گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). گیاهی بود که آن را خورند و دست نیز بشویند. (اوبهی ) (از جهانگیری ).
-
اکوم
لغتنامه دهخدا
اکوم . [ اَک ْ وَ ] (ع ص ، اِ) بلند هرچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زیر پستان مرد. (منتهی الارب )(از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شتری که کوهان آن کلفت باشد. ج ، کُؤم . (از اقرب الموارد).
-
اعذاق
لغتنامه دهخدا
اعذاق . [ اِ ] (ع مص ) بخلاف رنگ گوسفند پشمی بر آن بستن جهت علامت و نشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بخلاف رنگ گوسپند جهت علامت پشمی بر آن بستن . (ناظم الاطباء). نشانی از پشم خلاف رنگ گوسپند بر آن بستن . (از اقرب الموارد). || بار آوردن کوم و جز آن ....
-
کواوم
لغتنامه دهخدا
کواوم . [ ک ُوْئو ] (اِ) گیاهی است خوشبوی که بدان دست شویند و به عربی اذخر خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کوم است . در فهرست مخزن الادویه کوادم بهمین معنی و در رشیدی کوام آمده . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کوام شود.