کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کولی گری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کولی خانه
لغتنامه دهخدا
کولی خانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ کولیان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کولی (معنی اول ) شود. || جای پر ازدحام و هیاهو. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کولی قرشمال
لغتنامه دهخدا
کولی قرشمال . [ ک َ / کُو ق ِ رِ ] (اِ مرکب ) نام طایفه ای از کولیها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کولی شود. || (ص مرکب ) دشنام گونه ای است به زن یا دختری که بسیار داد و فریاد کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کولی (معنی دوم ) شود.
-
کولی گیری
لغتنامه دهخدا
کولی گیری . [ ک َ / کُو ] (حامص مرکب ) کولیگری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به مدخل قبل شود.
-
جال کولی
لغتنامه دهخدا
جال کولی . (اِخ ) در قدیم به ناحیتی از نواحی ری گفته میشده است . حمداﷲ مستوفی آرد: چهارم ناحیت غار است وسبب تسمیه ٔ غار آن است که امام زاده ای از فرزندان امام موسی کاظم (ع ) را در ری قصد کشتن او کردند و او از آن ظالمان فرار نموده در حوالی جال کولی غا...
-
علی کولی
لغتنامه دهخدا
علی کولی . [ ع َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بلوک شرقی ، بخش مرکزی شهرستان دزفول . دارای 100 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ دز تأمین میشود. و محصول آن غلات و برنج و کنجد است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
انگور کولی
لغتنامه دهخدا
انگور کولی . [ اَ رِ ک َ ] (اِ مرکب ) کشمش کولی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به کشمش کولی شود.
-
خروس کولی
لغتنامه دهخدا
خروس کولی . [ خ ُ ک َ / کُو ] (اِمرکب ) مرغی است حلال گوشت و ازجمله ٔ طیور وحشی می باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
لوری
لغتنامه دهخدا
لوری . (ص نسبی ، اِ) لولی . کولی . زط. غربال بند. حَرامی . غربتی . غَرَه چی . قرشمال . توشمال . سوزمانی . قَره چی . چینگانه . فیج . نام طایفه ای است که بازی گری و سرائیدن به کوچه ها پیشه ٔ ایشان باشد. (غیاث ). سرودگوی و گدای کوچه ها. نام طایفه ای است...
-
ایران
لغتنامه دهخدا
ایران . (اِخ ) پهلوی ، «اِران » . به کشور ایران در عهد ساسانی «اران شتر» میگفتند. در عصر هخامنشی ایی ریا نام قوم ایرانی بود و این کلمه را نام قوم اُسِّت ِ قفقاز بصور «ایرون »، «ایرو» و «ایر» بخود اطلاق کرده اند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کلمات آریا، آ...