کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کولک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کولک
لغتنامه دهخدا
کولک . [ ل َ ] (اِ) کدویی بود که زنان پنبه را در او نهند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302) . کدویی را گویند که زنان پنبه ٔ رشتن را در آن نهند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در لهجه ٔ کرمانی ، کولک (غوزه ٔ پنبه ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : زن برون ک...
-
واژههای مشابه
-
دشت کولک
لغتنامه دهخدا
دشت کولک . [ دَ ت ِ ل َ ] (اِخ ) نام محلی است نزدیک بخارا و بلخ و نسبت بدان دشت کولکی شود : زینهار که مولانا تاج الدین دشت کولکی را دریابی که از اولیاء اﷲ است به خاطر من آمد که مرا... بلخ است از این راه بطرف وطن خود میروم بلخ کجا و دشت کولک کجا. از ب...
-
جستوجو در متن
-
استرک
لغتنامه دهخدا
استرک . [ اِ ت ِ رَ] (اِ) بیخ خوشبوئی است که بترکی قره کولک گویند و میعه ٔ سایله هم گویند. (شعوری ). رجوع به اصطرک شود.
-
قلک
لغتنامه دهخدا
قلک . [ ق ُل ْ ل َ ] (اِ) صورتی از غولک و کولک . کوزه ٔ سفالین که بر سر سوراخی باریک دارد که مسکوک در آن فروتوان ریخت و جز با شکستن کوزه بیرون نتوان کرد و کودکان پولهای خود در آن ذخیره کنند و پس از پرشدن کوزه بشکنند و بیرون آرند. رجوع به غلک شود.
-
غوله
لغتنامه دهخدا
غوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) بمعنی غولَک . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ). غُلَّک . طَبل . کولک . قُلَّک . رجوع به غولک و قلک شود. || انبار غله . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) : خشک زارا که کشتزار بودهر کجا غوله غوله زار بود.سنایی...
-
جوزق
لغتنامه دهخدا
جوزق . [ ج َ / جو زَ ] (معرب ، اِ) جوزق پنبه ؛ معرب کوزه ٔ پنبه ، غلاف پنبه که هنوزپنبه از آن برنیاورده باشند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غوزه ٔ پنبه قبل از شکفتن . معرب گوزه . (غیاث )(آنندراج ). کولک . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ).
-
غولک
لغتنامه دهخدا
غولک . [ ل َ ] (اِ) کوزه ای باشد که تمغاچیان و مردم مشاهد متبرکه دارند تا زر و سیمی که از مردم بگیرند یا مردم بطریق نذر نهند در میان آن اندازند.(فرهنگ جهانگیری ). کوزه ٔ چرم کرده که تمغاچیان و محترفه زر در آن اندازند. (فرهنگ رشیدی ). کوزگک سفالین یا ...
-
لیزن
لغتنامه دهخدا
لیزن . [ زَ ] (اِخ ) دهی از بخش صالح آباد شهرستان ایلام واقع در 15هزارگزی باختری صالح آباد و هشت هزارگزی باختری راه شوسه ٔ ایلام به همدان . کوهستانی و گرمسیر. دارای 85 تن سکنه . آب آن از چشمه ٔ شور. محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله دا...
-
بان قلان
لغتنامه دهخدا
بان قلان . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صالح آباد شهرستان ایلام که در 5 هزارگزی باختر ایلام نزدیک راه شوسه ٔ ایلام به شاه آباد در دامنه واقع است . ناحیه ایست سردسیر و دارای 535 تن سکنه ، آب آنجا از چشمه ها تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و مخ...
-
چال سرا
لغتنامه دهخدا
چال سرا. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش صالح آباد شهرستان ایلام که در 4 هزارگزی باختر ایلام نزدیک شوسه ٔ ایلام به تهران واقع شده . دامنه و سردسیر است و 475 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ها و محصولش غلات و توتون و لبنیات و ذرت و مختصر برنج است . شغل اهالی ...
-
کلک
لغتنامه دهخدا
کلک . [ ک ُ ] (اِ) بمعنی پشم تر می باشد که از بن موی بز با شانه برآورند و ازآن شال و امثال آن بافند و تکیه و نمد و کلاه و کپنک و مانند آن مالند. (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). پشم نرمی که به شانه از بن موهای بز برآرند و ببافند و شال کنند، خاصه در کشمی...
-
غلک
لغتنامه دهخدا
غلک . [ غ ُل ْ ل َ ] (اِ) کوزه ای باشد که سر آن را به چرم گیرند و سوراخی در آن کنند، و تمغاچیان و راهداران و غیرهم زری که از مردم بگیرند در آن کوزه ریزند، و در بعضی از مزارها و بقعه ها نیز هست که مجاوران و خدمه ٔ آنجا زر خیرات و نذورات در آن ریزند و ...
-
پشت کردن
لغتنامه دهخدا
پشت کردن . [ پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ادبار (مقابل رو آوردن ، اقبال ). استدبار. روی برگردانیدن . روی تافتن . رو برتافتن . رو تابیدن . تَولی . || گریختن (از جنگ دشمن ). بهزیمت رفتن . فرار کردن . || تکیه کردن . اتکاء. اتکال . اعتماد:بدادار کن پشت و انده...