کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خرمن کوفته
لغتنامه دهخدا
خرمن کوفته . [ خ ِ یا خ َ م َ ن ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خرمنی که آنرا کوبیده اند. خرمنی که آماده برای جدا کردن دانه های آن از سایر قسمتهای آن است . عَرْمة. قِصِری .
-
شل و کوفته
لغتنامه دهخدا
شل و کوفته . [ ش ُ ل ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) مطبوخی نه با اجزائی تمام ونه با دقتی در حد پختن آن . پلویی بد پخته که آب بسیار دارد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شل و شفته شود.
-
جستوجو در متن
-
نکوفته
لغتنامه دهخدا
نکوفته . [ ن َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناکوبیده . نکوبیده . کوفته ناشده . مقابل کوفته . رجوع به کوفته شود.
-
قلقلی
لغتنامه دهخدا
قلقلی . [ ق ِ ق ِ ] (ص نسبی ) مدور و خرد.- کوفته قلقلی ؛ کوفته ٔ خرد چندِ گردکانی که بیشتر از گوشت ونخودچی یا برنج کوفته کنند، و گاه نیز از گوشت تنها.
-
نیم کوفت
لغتنامه دهخدا
نیم کوفت . (ن مف مرکب ) نیم کوفته . نیم کوب . رجوع به نیم کوفته شود.
-
دبیب
لغتنامه دهخدا
دبیب . [ دَ ] (ص ) هر چیز که آنرا نرم کوفته باشند. (برهان ). نیک سوده . سوده . نرم کوفته . (غیاث ) (از جهانگیری ).
-
منهض
لغتنامه دهخدا
منهض . [ م ُ هََ ض ض ] (ع ص ) شکسته و کوفته شونده . (آنندراج ). شکسته شده و کوفته شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
اندیاس
لغتنامه دهخدا
اندیاس . [ اِ ] (ع مص ) کوفته شدن خرمن . (تاج المصادر بیهقی ). کوفته شدن غله برای باد دادن . (ناظم الاطباء).
-
پخچوده
لغتنامه دهخدا
پخچوده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف ) پخچیده . پخش و برابر با زمین شده . پهن و پخش گردیده . کوفته . کوفته شده .
-
پخچیدن
لغتنامه دهخدا
پخچیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) کوفته شدن . پهن گردیدن . (برهان ). پخشیدن . بپا کوفته شدن . پهن شدن چیزی که به آن ضربی رسیده باشد. پخچودن . پخشودن .
-
رزده
لغتنامه دهخدا
رزده . [ رَ دَ / دِ ] (ص ) مانده و کوفته شده و آزرده ٔ راه . (ناظم الاطباء) (از برهان ). کوفته و آزرده و مانده . (از شعوری ج 2 ص 15). پنهان مانده و کوفته و آزرده . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
لیته
لغتنامه دهخدا
لیته . [ت َ / ت ِ ] (اِ) پخته و سپس کوفته . ترشی بادنجان پخته و سپس کوفته . ترشی است که از بادنجان پخته ٔ کوفته و سرکه میسازند. لیته ترشی . لیته ٔ بادنجان . ترشیی که از بادنجان پخته و له کرده و پاره ای ابزارها کنند.
-
مندق
لغتنامه دهخدا
مندق . [ م ُ دَق ق ] (ع ص ) کوفته و شکسته . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کوفته شده و خردشده . (ناظم الاطباء). رجوع به اندقاق شود. || در کوفته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کفته
لغتنامه دهخدا
کفته . [ ک ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) کوفته . کوبیده . (فرهنگ فارسی معین ). کوفته . رجوع به کوبیده شود. || فرسوده . || سحق شده . (ناظم الاطباء).
-
گویسته
لغتنامه دهخدا
گویسته . [ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) کوفته شده باشد. (برهان ). غله ٔ کوفته شده . (جهانگیری ) (شعوری ). صورت صحیح کلمه کویسته است . رجوع به کوبسته و کویسته شود.