کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوع
لغتنامه دهخدا
کوع . (ع اِ) طرف استخوان ساق دست از سوی انگشت ابهام ، کاع مثله و منه اتی بسارق فقطع یده من الکوع . یا کوع و کاع دو طرف استخوان ساق متصل بند دست یا کوع استخوان سوی نر انگشت و کاع استخوان سوی خنصر و آن را کرسوع نیز نامند. یا کوع باریکترین و کمترین حجم ...
-
کوع
لغتنامه دهخدا
کوع . [ ک َ ] (ع مص ) بر استخوان ساق دست رفتن سگ از سختی گرما و الفعل من نصر. (منتهی الارب ). بر استخوان ساق دست رفتن سگ از سختی گرما. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاع الکلب یکوع کوعاً؛ آن سگ در ریگ راه رفت و بر ساق دست خود متمایل شد از شدت گرما. (ا...
-
کوع
لغتنامه دهخدا
کوع . [ ک َ وَ ] (ع اِمص ) اعوجاج و کجی در استخوان کوع . (ناظم الاطباء). کوع در انسان کج گردیدن کف دست است از طرف استخوان کوع . (از اقرب الموارد). || پیش آمدگی یکی ازدو دست بر دیگری . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درد استخوان ساق دست . (منتهی ...
-
واژههای همآوا
-
کوء
لغتنامه دهخدا
کوء. [ ک َوْءْ ] (ع مص ) ترسیدن و بددل شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ابومسلم
لغتنامه دهخدا
ابومسلم . [ اَ م ُ ل ِ ] (اِخ ) سلمةبن الا کوع . صحابی است .
-
اکواع
لغتنامه دهخدا
اکواع . [ اَک ْ ] (ع اِ) ج ِ کوع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کوع شود. || ج ِ کاع . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کاع شود.
-
تکوع
لغتنامه دهخدا
تکوع . [ ت َ ک َوْ وُ ] (ع مص ) خرده دست از سوی انگشت سترگ کژ شدن . (تاج المصادر بیهقی ). دردگین شدن ساق دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به کَوَع مبتلا شدن دست . (از اقرب الموارد).
-
درد
لغتنامه دهخدا
درد. [ دَ ] (اِ) وجع. الم . تألم . هو ادراک المحسوس المنافی ، من حیث هو مناف . (یادداشت مرحوم دهخدا). درد، خبر یافتن است ازحال ناطبیعی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رنج تن و رنج روح و رنج دل و آزار و وجع و الم . (ناظم الاطباء). رنج شدید عضوی یا عمومی که ...