کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوشیدن
لغتنامه دهخدا
کوشیدن . [ دَ ] (مص ) کوشش و سعی کردن . (آنندراج ). سعی کردن . کوشش نمودن و جد وجهد کردن . (ناظم الاطباء). جهد. اجتهاد. مجاهده . جهاد. جد. سعی . تساعی . اجداد. جهد کردن . مجاهدت کردن . سعی کردن . تلاش کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). درقدیم «کوشیت...
-
واژههای مشابه
-
جان را کوشیدن
لغتنامه دهخدا
جان را کوشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) بخاطر جان کوشیدن . بخاطر حفظ جان جنگیدن : جز این نیز چندان بچنگ آوریم چو جان را بکوشیم و جنگ آوریم . فردوسی .آن ملاعین جنگی کردند...چنانکه داد میدادند که جان را میکوشیدند. (تاریخ بیهقی ). رجوع به جان را زدن شود.
-
جستوجو در متن
-
کوشیدنی
لغتنامه دهخدا
کوشیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) قابل و لایق کوشیدن . آنچه کوشیدن را شایسته باشد : نه کوشیدنی کآن تن آرد به رنج روان را بپیچانی از آز گنج .فردوسی .
-
درکوشیدن
لغتنامه دهخدا
درکوشیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) کوشیدن : آنانکه به کار عقل درمی کوشندهیهات که جمله گاونر می دوشند. خیام .رجوع به کوشیدن شود.
-
استمعاز
لغتنامه دهخدا
استمعاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کوشیدن در کار. (منتهی الارب ).
-
اهتمام ورزیدن
لغتنامه دهخدا
اهتمام ورزیدن . [ اِ ت ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) اهتمام کردن . کوشیدن . سعی نمودن .
-
داد ورزیدن
لغتنامه دهخدا
داد ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) عدالت ورزیدن . بعدل کوشیدن . عدل کردن . داد کردن .
-
فعالیت
لغتنامه دهخدا
فعالیت . [ ف َع ْ عا لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) کوشش . (فرهنگ فارسی معین ).- فعالیت به خرج دادن ؛ کوشیدن . کوشش کردن . (ازفرهنگ فارسی معین ).- فعالیت داشتن ؛ کوشش کردن . (فرهنگ فارسی معین ).- فعالیت کردن ؛ کوشیدن .
-
انذخاخ
لغتنامه دهخدا
انذخاخ . [ اِ ذِ ] (ع مص ) سخت کوشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به انذاخ شود.
-
اهماج
لغتنامه دهخدا
اهماج . [ اِ ] (ع مص ) پنهان داشتن . || کوشیدن اسب در رفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
چنان
لغتنامه دهخدا
چنان . [ چ َ ] (اِ) بمعنی کوشیدن است . (از برهان )(از انجمن آرا). کوشش و جد و جهد. (ناظم الاطباء).
-
تفلق
لغتنامه دهخدا
تفلق . [ ت َ ف َل ْ ل ُ ] (ع مص ) شکافته شدن . (زوزنی ) (دهار) (از اقرب الموارد). شکافته و پاره گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سخت کوشیدن در دویدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخت کوشیدن در دویدن چندانکه از تیزی سرعت بشگفت ...
-
منأث
لغتنامه دهخدا
منأث . [ م َ ءَ ] (ع مص ) دور شدن . نَأث . || کوشیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درنگ کردن . (از اقرب الموارد).