کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کوس کوب
لغتنامه دهخدا
کوس کوب . (نف مرکب ) کوس کوبنده . آنکه طبل زند : گه علمداران پیش تو علم بازکنندکوس کوبان تو از کوس برآرند آواز.فرخی .
-
کوس وار
لغتنامه دهخدا
کوس وار. (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند کوس . چون کوس . همچون طبل پرباد : قوس قزح قوس وار عالم فردوس وارکبک دری کوس وار کرده گلو پر ز باد.منوچهری .
-
کوس یافتن
لغتنامه دهخدا
کوس یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) تنه خوردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صدمه و آسیب دیدن : ز پای اندرآمد نگون گشت طوس تو گوئی ز پیل ژیان یافت کوس . فردوسی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).ز رستم بپرسید پرمایه طوس که چون یافت پیل از تگ گور کوس . فردوسی .چن...
-
کوس اندرآوردن
لغتنامه دهخدا
کوس اندرآوردن . [ اَ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) در شاهد زیر از فردوسی ظاهراً بمعنی هجوم آوردن ، حمله کردن و آهنگ هجوم کردن آمده است : چو کیخسرو آن جنبش باددیددل و بخت ایرانیان شاد دیدابا رستم و گیو و گودرز و طوس ز قلب سپاه اندرآورد کوس . فردوسی (شاهنامه ٔ...
-
کوس برداشتن
لغتنامه دهخدا
کوس برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کوس بستن . رجوع به کوس بستن شود.
-
کوس برکشیدن
لغتنامه دهخدا
کوس برکشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از کوچ کردن باشد. (آنندراج ) : به هندوستان برکشیدیم کوس چوهندو شد از گرد و مه آبنوس .نظامی (ازآنندراج ).
-
کوس بستن
لغتنامه دهخدا
کوس بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) خود را گرد کردن جستن را چنانکه شیر و ببر و پلنگ و گربه و مانند آن . ابتدای حمله ٔ ددگان چون شیر وببر و پلنگ . خود را برای جستن گرد کردن ، چنانکه درنده ای به سوی آدمی یا بچه گربه ای چون رسنی بر زمین کشند. جمع کردن شیر...
-
کوس خوردن
لغتنامه دهخدا
کوس خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) صدمه و آفت رسیدن از چیزی . (آنندراج ). کوس یافتن . صدمه دیدن . تنه خوردن : ز ناگه برون اندرافتاد طوس تو گفتی ز پیل دمان خورد کوس . فردوسی (از آنندراج ).از پیت کوس خورده کوه ثبیروز تکت کاج خورده باد شمال . مس...
-
نهره کوس
لغتنامه دهخدا
نهره کوس . [ ن َ رِ ] (اِ مرکب ) چوب شیرزنه . (ناظم الاطباء).
-
پیش کوس
لغتنامه دهخدا
پیش کوس . (اِ مرکب ) گمان میکنم در بیت ذیل بمعنی مقدمه ٔ سپاه باشد، پیش صف ؟ یا پیش حمله ؟ (یادداشت بخط مؤلف ) : نگهبان ایشان همی بود ریوکه بودی دلیر و هشیوار و نیوبگاه نبرد او بدی پیش کوس نگهبان گردان و داماد طوس .فردوسی .
-
زرافشان کوس
لغتنامه دهخدا
زرافشان کوس . [ زَ اَ ] (اِ مرکب )کنایه از آفتاب . (آنندراج ). رجوع به زرافشان شود.
-
ارمنی کوس
لغتنامه دهخدا
ارمنی کوس . [ اَ م ِ ] (اِخ ) کاسّیوس رومی پس از فتح تیسفون و نواحی اطراف بطرف زاگرس راند و قسمتی از ماد را تسخیر کرد(بزمان بلاش سوم اشکانی ) در نتیجه این بهره مندی امپراطوران روم بر القاب او، که ارمنیکوس و پارتیکوس بود لقب مدیکوس را هم افزودند یعنی ...
-
پریستنی کوس
لغتنامه دهخدا
پریستنی کوس . [پْری / پ ِ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از حشرات کولئوپتر . گوشتخوار از خانواده ٔ کارابیده . مخصوص نواحی معتدل غربی دنیای قدیم .
-
خاریدن کوس
لغتنامه دهخدا
خاریدن کوس . [ دَ ن ِ ] (مص مرکب ) کنایه از کوفتن کوس است . (آنندراج ). نواختن کوس . زدن کوس : ز خاریدن کوس خارا شکاف پر افکند سیمرغ در کوه قاف .نظامی (از آنندراج ).
-
سالار هفت خروار کوس
لغتنامه دهخدا
سالار هفت خروار کوس . [ رِ هََ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ).