کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوسان
لغتنامه دهخدا
کوسان . (اِخ ) دهی از دهستان بیزکی که در بخش حومه ٔ وارداک شهرستان مشهد واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کوسان
لغتنامه دهخدا
کوسان . (اِخ ) شهری است در اقصی بلاد ترکستان . (از معجم البلدان ).
-
کوسان
لغتنامه دهخدا
کوسان . (اِخ ) نام شخصی بوده نایی و نی نواز در زمان یکی از پادشاهان قدیم . (برهان ). نام نایی است که در زمان یکی از پادشاهان قدیم بود. (فرهنگ رشیدی ). نام مردی نایی بوده که در آن کار شهرت داشته . (آنندراج ). نام شخصی نی نواز. (ناظم الاطباء) : شهنشه گ...
-
کوسان
لغتنامه دهخدا
کوسان . (اِخ ) نام قصبه ای باشد از مازندران . (برهان ) (ناظم الاطباء). همان کوس . (آنندراج ). همان کوس یعنی قصبه ٔ مازندران . (فرهنگ رشیدی ). رابینو آرد: ده کوسان که کنار رودخانه ٔ کوسان در چهارمیلی غربی اشرف می باشد. ابن اسفندیار می نویسد: کوسان در ...
-
کوسان
لغتنامه دهخدا
کوسان . (ص ، اِ) گوسان . موسیقی دان . خنیاگر. (فرهنگ فارسی معین )[ : بهرام گور ] همواره از احوال جهان خبر و کس را هیچ رنج و ستوه نیافت جز آنکه مردمان بی رامشگر شراب خوردندی ، پس بفرمود تا به ملک هندوان نامه نوشتند و از وی کوسان (گوسان ) خواستند و کوس...
-
جستوجو در متن
-
کوس
لغتنامه دهخدا
کوس . (اِخ ) نام قصبه ای است از مازندران که به کوسان اشتهار دارد. (برهان ) (آنندراج ). نام قصبه ای در مازندران . (ناظم الاطباء) : ز آمل گذر سوی تمیشه کرد نشست اندر آن نامور بیشه کردکجا کز جهان کوس خوانی همی جز این نام نیزش ندانی همی . فردوسی .و رجوع ...
-
طوسان
لغتنامه دهخدا
طوسان . (اِخ ) نام محلی که برحسب روایت ، طوس نوذر سردار کیخسرو ساخت در محلی که کوسان نام داشت و آن در ناحیه ٔ پنجاه هزار مازندران است . (مازندران و استراباد رابینو ص 160 بخش انگلیسی ).
-
سادات بابلکانی
لغتنامه دهخدا
سادات بابلکانی . [ت ِ ب ُ ] (اِخ ) خاندانی است که در قرن نهم در ده کوسان مازندران اقامت داشته اند. (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 170). جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
دارا
لغتنامه دهخدا
دارا. (اِخ ) دژی است که دارای بزرگ (داریوش سوم ) در کوههای مازندران ساخته بود. رابینو در کتاب «مازندران و استرآباد» نویسد: ده کوسان در پای قلعه آب دارا بوده و این قلعه بدون شک همان قلعه دارا (دژدارا) است که نزدیک قریه ٔ مرزن آباد کنونی قرار داشته است...
-
نواگر
لغتنامه دهخدا
نواگر. [ ن َ گ َ ] (ص مرکب ) سازنده و گوینده . (جهانگیری ) (رشیدی ). خواننده و سازنده . (انجمن آرا) (برهان قاطع). نوازنده . (یادداشت مؤلف ). مطرب و سازنده و مغنی و خواننده . (ناظم الاطباء) : به باغ اندر ندیدند ایچ جانْورمگر بر شاخ مرغان نواگر. فخرال...
-
باو
لغتنامه دهخدا
باو. (اِخ ) باو پسر شاپور پسر کیوس در سنه ٔ 45 هَ . ق . در یک قسمت از مازندران به سلطنت منتخب شد و اصل و سرسلسله ٔ سلاطین مازندران که معروف به ملک الجبال بودند گردید. (از التدوین ). نام پسر شاپوربن قباد بوده و ملازمت درگاه خسرو پرویز را می کرده ، شیر...
-
نوآیین
لغتنامه دهخدا
نوآیین . [ ن َ / نُو آ ] (ص مرکب ) زیبا. آراسته . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به آئین . (فرهنگ فارسی معین ). نوآئین : نوروز جهان چون بت نوآئین از لاله همه کوه بسته آذین . کسائی .به پیشش بتان نوآئین به پای ...
-
لولیان
لغتنامه دهخدا
لولیان . (اِ) ج ِ لولی . رجوع به لولی شود : خبر شکست او (یعنی زکی خان ) که به وکیل الدوله رسید، فرقه ٔ لولیان و جماعت الواط به استقبال زکیخان فرستاد. (تاریخ زندیه گلستانی ). در تحقیق احوال طوایف و اقوام بشری سرگذشت لولیان ، داستانی دلنشین و شگفت انگی...