کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کیزان
لغتنامه دهخدا
کیزان . (ع اِ) ج ِ کوز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع کوز که آبجامه ای است معروف . (آنندراج ). رجوع به کوز (ع اِ) شود.
-
کوزة
لغتنامه دهخدا
کوزة. [ ک ِ وَ زَ ] (ع اِ) ج ِ کوز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کوز شود.
-
باقول
لغتنامه دهخدا
باقول . (ع اِ) کوز. کوب . (از تاج العروس ).
-
اکواز
لغتنامه دهخدا
اکواز. [ اَک ْ ] (ع اِ) ج ِ کوزه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ کوز به معنی آبجامه ای است معروف . (آنندراج ). رجوع به کوز شود.
-
یوحان
لغتنامه دهخدا
یوحان . [ ] (اِخ ) نام زن کوز است . (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 212).
-
ادفاق
لغتنامه دهخدا
ادفاق . [ اِ ] (ع مص ) ادفاق کوز؛ دفق آن . پریشان کردن آنچه در آن بود بیکبار.
-
گنبد گوز
لغتنامه دهخدا
گنبد گوز. [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) کنایه از آسمان است . رجوع به گنبد کوز شود.
-
کوزکوز
لغتنامه دهخدا
کوزکوز. (ق مرکب ) دولادولا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوزکوز رفتن ذیل ترکیب های کوز شود.
-
کوزه
لغتنامه دهخدا
کوزه . [ زَ / زِ ] (ص ) کوز. کوژ. پشت خمیده . دوتا. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوزه پشت شود.
-
غوزدار
لغتنامه دهخدا
غوزدار. (نف مرکب ) غوزی . آنکه غوز دارد. قوزدار. کوژپشت . رجوع به غوز، قوز، کوز و کوژ شود.
-
کوژ
لغتنامه دهخدا
کوژ. [ ک ِ / ک ُ وِ / ک ِ وِ ] (اِ)نام میوه ای است سرخ رنگ که پیوسته نهال آن از زمین شور برمی آید و به عربی آن را زعرور می گویند. (برهان ) (از آنندراج ). میوه ای سرخ رنگ که به تازی زعرور گویند. (ناظم الاطباء). کوز. کویج . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).رجوع...
-
کنده شدن
لغتنامه دهخدا
کنده شدن . [ ک ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بند شدن . (غیاث ) (آنندراج ) : کنده شده پای و میان گشته کوزسوخته ٔ روغن خویشی هنوز.نظامی .
-
کوزپشتی
لغتنامه دهخدا
کوزپشتی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) حدبة و کوزپشت بودن . (ناظم الاطباء). خمیده پشتی . پشت دوتایی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوز، کوزپشت و کوژ شود.
-
طفان
لغتنامه دهخدا
طفان .[ طَف ْ فا ] (ع ص ) اناء طفان ؛ پیمانه ٔ برتر از لبهاپر شده . (منتهی الارب ). || کوز طفان ؛ کوزه ٔ کهنه . (مهذب الاسماء).
-
ترع
لغتنامه دهخدا
ترع . [ ت َ رَ ](ع ص ) حوض ترع ، کوز ترع ؛ حوض پرآب . کوزه ٔ پرآب . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).