کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کورکور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کورکور
لغتنامه دهخدا
کورکور. (اِ مرکب ) به معنی غلیواج باشد که مرغ گوشت رباست و آن را به عربی حِداءَة خوانند... (برهان ). کلاغ . غلیواز. (آنندراج ). پرنده ای که غلیواج نیز گویند. (ناظم الاطباء). کورکوره . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). غلیواج . مرغ گوشت ربا. زغن . (فرهنگ فارسی...
-
کورکور
لغتنامه دهخدا
کورکور. (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ شهی هفت لنگ بختیاری است و خود دارای شعبی است به شرح زیر: خدر سرخ ، خدری ، گرگه ، باپیر، سیف الدین وند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).
-
کورکور
لغتنامه دهخدا
کورکور.(اِخ ) از طوایف هفت لنگ بختیاری است که در مال امیر سوسن سکنی ̍ دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
-
واژههای مشابه
-
کورکور زدن
لغتنامه دهخدا
کورکور زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) کورکور کردن . رجوع به کورکور کردن شود.
-
کورکور کردن
لغتنامه دهخدا
کورکور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کورکور کردن چراغ ؛ سخت ضعیف روشنایی دادن آن . با روشنایی کم گاهی شعله برکشیدن و گاهی فرونشستن شعله ٔ آن چنانکه چراغ و روغنش بپایان آمده . گاهی شعله نداشتن و گاهی شعله ٔ خرد داشتن آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
قلعه گاه کورکور
لغتنامه دهخدا
قلعه گاه کورکور. [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیلکوه بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 53هزارگزی شمال باختری دیواندره و 6هزارگزی شمال شوسه ٔ دیواندره به سقز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 120 تن است . آب آن...
-
جستوجو در متن
-
باپیر
لغتنامه دهخدا
باپیر. (اِخ ) رجوع به کورکور شود.
-
کورکوره
لغتنامه دهخدا
کورکوره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب )کورکور. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کورکور شود.
-
گرگه
لغتنامه دهخدا
گرگه . [ گ ُ گ َ ] (اِخ ) تیره ای از کورکور هفت لنگ . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).
-
باییر
لغتنامه دهخدا
باییر. (اِخ ) تیره ای از ایلات کورکور هفت لنگ بختیاری . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).
-
خدری
لغتنامه دهخدا
خدری .[ خ َ ] (اِخ ) نام تیره ای است از کورکور هفت لنگ ایل بختیاری . رجوع به جغرافیایی سیاسی کیهان ص 73 شود.
-
کورکوری کردن
لغتنامه دهخدا
کورکوری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کورکوری کردن چراغ ؛ گاهی بیش و گاهی کم نور دادن آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کورکور کردن شود.
-
خرجل
لغتنامه دهخدا
خرجل . [ خ َ ج َ ] (اِ) نوعی از مرغ باشد که شیرازیان کورکور گویندش . || یک نوع ملخ بی بال است که آنرا گرفته با نمک پزند و خورند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).