کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کواکب آسا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کواکب آسا
لغتنامه دهخدا
کواکب آسا. [ ک َ ک ِ ] (ق مرکب ) مانندکواکب . همچون ستارگان که در برابر پرتو خورشید از دیده ها ناپدید می شوند : ولایت شرق و غرب را کواکب آسا معدوم و ناپیدا ساخت . (حبیب السیر ص 134).
-
واژههای مشابه
-
طین کواکب
لغتنامه دهخدا
طین کواکب . [ ن ِ ک َ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طین شاموس است . (فهرست مخزن الادویة).
-
کواکب خدم
لغتنامه دهخدا
کواکب خدم . [ ک َک ِ خ َ دَ ] (ص مرکب ) که خادمان وی کواکب باشند. که ستارگان خدمتگزاران او باشند. || به مجاز،باشکوه . محتشم . با جلال و عظمت : سلیمان اقتدار کواکب خدم . (حبیب السیر جزو 4 از مجلد 3 ص 322).
-
کواکب شکوه
لغتنامه دهخدا
کواکب شکوه . [ ک َ ک ِ ش ُ ] (ص مرکب ) هر چیز شکوهمند مانند ستارگان . (ناظم الاطباء).
-
کواکب شناس
لغتنامه دهخدا
کواکب شناس . [ ک َ ک ِ ش ِ ] (نف مرکب ) منجم . (آنندراج ). منجم . اخترشناس . (فرهنگ فارسی معین ). ستاره شناس .
-
صور کواکب
لغتنامه دهخدا
صور کواکب . [ ص ُ وَ رِ ک َ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صورت ستارگان . ستارگان که مجموعی از آنها صورتی را تشکیل دهد. رجوع به صور فلکی شود.
-
جستوجو در متن
-
ناپیدا کردن
لغتنامه دهخدا
ناپیدا کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعدام . تباه کردن . از بین بردن . زایل کردن . محو ساختن . امحاء. معدوم کردن . نیست و نابود کردن : ولایت شرق و غرب را کواکب آسا معدوم و ناپیدا ساخت . (حبیب السیر ص 134). || غیب کردن . پنهان کردن . نهفتن . ...
-
نجیب
لغتنامه دهخدا
نجیب . [ ن َ ] (ع ص ) مرد اصیل و شریف . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). جوانمرد. (منتهی الارب ). بزرگ و گرامی گوهر. (منتهی الارب ). عطود. عطید. (منتهی الارب ). گوهری . (مجمل ) (زوزنی ). مرد گوهری و پرمایه . (دهار). گهری . (زوزنی ). نژاده . (مفاتیح ). کریم...
-
فلک
لغتنامه دهخدا
فلک . [ ف َ ل َ ] (ع اِ) چرخ . گردون .سپهر. ج ، افلاک ، فُلُک . (منتهی الارب ). جای گردش ستارگان . ج ، افلاک ، فلک [ ف ُ ل ُ / ف ُ ]. (اقرب الموارد). مجموع آسمان به عقیده ٔ قدما. (فرهنگ فارسی معین ). آسمان . چرخ . گردون . سپهر. سماء. از بابلی پولوکو ...
-
اطلس
لغتنامه دهخدا
اطلس . [ اَل َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه . ج ، طُلُس . (ناظم الاطباء). ثوب خلق . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جامه ٔکهنه . ج ، طُلس . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از متن اللغة). || گرگ درنده . (آنندراج ) (غیاث ). گرگ دیزه .(تاج ا...
-
اثیر
لغتنامه دهخدا
اثیر. [ اَ ] (اِخ ) اخسیکتی . از شعرای مائه ٔ ششم هَ .ق . عوفی در لباب الالباب ج 2 ص 224گوید:... شعر او آنچه هست مصنوع است و مطبوع و معانی او را ملک است و وقتی یکی از فضلا از داعی معنی این چند بیت که در قصیده ای معروف گفته است سؤال کرد:چو طرد و عکس ...