کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کواره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کواره
لغتنامه دهخدا
کواره . [ ک َ رَ / رِ ](اِ) سبدی باشد چون گهواره که انگور بدان آورند. (صحاح الفرس ). به معنی اول کوار است که سبدی باشد که میوه و غیره در آن کنند و بر ستور بار کرده از جایی به جایی برند و به عربی دوخله گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). آن ...
-
کواره
لغتنامه دهخدا
کواره . [ ک ُ رَ / رِ ] (اِ) ظرف سفالین . (برهان ) (آنندراج ). ظاهراً به این معنی مصحف کوازه است . (تعلیقات برهان چ معین ). و رجوع به کوازه شود : پیش مستان بزم وحدت توچه کواره چه کاسه ٔ زرین . فرید خراسانی (از آنندراج ).|| خزف را هم می گویند. (برهان ...
-
واژههای مشابه
-
کوارة
لغتنامه دهخدا
کوارة. [ ک ِ رَ ] (ع اِ) نوعی از روی بند زنان . (از اقرب الموارد). پارچه ای که زنان با روبند بر سر خود بندند. (از معجم متن اللغة) (از تاج العروس ). پارچه ای که زنان بر سر بندند. (از معجم متن اللغة) . || عمامه . (اقرب الموارد). || لغتی است در کوارة ال...
-
کوارة
لغتنامه دهخدا
کوارة. [ ک ُ / ک ِ رَ ] (ع اِ) انگبین با موم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوارة النحل ؛ خم مانندی است از شاخ درخت یا از گل درون تهی تنگ سر برای عسل نهادن زنبوران ، یا خانه ٔ زنبور که در وی عسل نهد. (منتهی الارب ) (از ناظم الا...
-
کوارة
لغتنامه دهخدا
کوارة. [ ک ُ رَ ] (ع اِمص ) دویدن سریع. تاختن تند. (از اقرب الموارد).
-
کواره دان
لغتنامه دهخدا
کواره دان . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) شخصی که گوسفند و گاو و امثال آن را به چرانیدن برد. (برهان ) (آنندراج ). شبان و گله بان . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف گوازه دار است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به گوازه شود.
-
کواره کشی
لغتنامه دهخدا
کواره کشی . [ ک َ رَ / رِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کشیدن کواره . حمل میوه و غیره . (فرهنگ فارسی معین ) : تو در پای پیلان بدی خاشه روب کواره کشی پیشه با رنج و کوب . ؟ (از لغت فرس اسدی ذیل کوب ).و رجوع به کواره شود.
-
جستوجو در متن
-
کوائر
لغتنامه دهخدا
کوائر. [ ک َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ کوارة [ ک ِ / ک ُ رَ ].(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به کوارة شود.
-
قرطال
لغتنامه دهخدا
قرطال . [ ق ِ ] (ع اِ) کواره . (بحر الجواهر). || کندوی زنبور عسل . (بحر الجواهر: کواره ).
-
کوژانو
لغتنامه دهخدا
کوژانو. (اِ مرکب ) هر یک از سوراخهای نحل . کُواره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نخروب . (مهذب الاسماء) (یادداشت ایضاً): خمیر انبخان ؛ خمیری کوژانو شده ؛ یعنی چون خانه ٔ زنبور شده . (مهذب الاسماء) (یادداشت ایضاً). و رجوع به کوژ شود.
-
کبار
لغتنامه دهخدا
کبار. [ ک َ ] (اِ) شخصی را گویند که چوب و علف و هیزم و امثال آن از صحرا به جهت فروختن می آورد. (برهان ). || ریسمانی که از لیف خرما بافند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کبال . رجوع به کبال شود. || در هندی با راء هندی بمعنی چوب مستعمل است . (حاشیه ٔ برهان چ...
-
کوار
لغتنامه دهخدا
کوار. [ ک َ / ک ُ ] (اِ) سبدی بود بزرگ که باغبانان دارند. (لغت فرس اسدی ). سبدی که میوه و انگور و چیزهای دیگر در آن کنند و بر پشت گیرند و از جایی به جایی برند و دو عدد آن را بر یک خر الاغ بار کنند و آن را به عربی دوخله خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (از...
-
کباره
لغتنامه دهخدا
کباره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) کبار. کوار. سبدی را گویند که میوه و امثال آن در آن کنند و بر چاروا بار نمایند و از جایی به جایی برند. (برهان ). سبدی که میوه و امثال آن بر آن کنند و بر خر کرده در شهر آورند. (آنندراج ). کواره . زنبیل : ترا این تن یکی خانه...