کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کهگون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کهگون
لغتنامه دهخدا
کهگون . [ ک َ ] (ص مرکب ) به رنگ کاه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خانه خوهم رفت من خروسک کهگون سوی یکی ماکیان و جوزگکی شش . سوزنی (از یادداشت ایضاً).راست خوهی حسب آن خروسک کهگون هیچ ندیمی به سمع تو نگذارد.سوزنی (از یادداشت ایضاً).
-
جستوجو در متن
-
چوزگک
لغتنامه دهخدا
چوزگک . [ زَ گ َ ] (اِ مصغر) (از: چوزه + ک تصغیر) چوزه ٔ کوچک . جوجه ٔ کوچک . جوجه ٔ خرد : آبی چو یکی چوزگک از سله بجسته چون چوزگکان برتن او موی برسته . منوچهری .خانه خوهم رفت چون خروسک کهگون سوی یکی ماکیان و چوزگکی شش .سوزنی .