کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کهنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کهنگی
لغتنامه دهخدا
کهنگی . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (حامص ) فرسودگی و پارگی . (ناظم الاطباء). رَثاثَت . بِلاء. بِلی ̍. عتاقت . حالت و چگونگی کهنه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): وَبَد؛ کهنگی جامه . (منتهی الارب ). || پیری و سالخوردگی . || قدمت . ضد نوی و تازگی . (ناظم الاطب...
-
جستوجو در متن
-
بلود
لغتنامه دهخدا
بلود. [ ب ُ ] (اِ) قدمت و کهنگی . (ناظم الاطباء).
-
قدمت
لغتنامه دهخدا
قدمت . [ ق ِ م َ ] (ع اِمص ) کهنگی و دیرینگی . (ناظم الاطباء).
-
عتیک
لغتنامه دهخدا
عتیک . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) روز سخت گرم . (اقرب الموارد). || سرخ از کهنگی . (اقرب الموارد).
-
دیرماندگی
لغتنامه دهخدا
دیرماندگی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب )حالت و چگونگی دیرمانده . کهنگی . (یادداشت مؤلف ).
-
رثاثة
لغتنامه دهخدا
رثاثة. [ رَ ث َ ] (ع اِمص ) کهنگی . پوسیدگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بدحالی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
سالخوردگی
لغتنامه دهخدا
سالخوردگی . [ خوَر / خَرْ / خُر دَ / دِ ] (حامص مرکب ) پیری . کهن سالی . || کهنگی .
-
قدامة
لغتنامه دهخدا
قدامة. [ ق َ م َ ] (ع مص ) دیرینه گشتن . (منتهی الارب )(آنندراج ) || (اِمص ) کهنگی . (آنندراج ).
-
کنانگی
لغتنامه دهخدا
کنانگی . [ک َ ن َ / ن ِ ] (حامص ) کهنگی . کهنه بودن : من بنده ٔ...ام و بنده ٔ شراب در هر دو نوع عیب نباشد کنانگی . رضی الدین نیشابوری .و رجوع به کنانه شود.
-
تازه بتازه
لغتنامه دهخدا
تازه بتازه .[ زَ / زِ ب ِ زَ / زِ ] (ق مرکب ) چیزهای جدید پشت سرهم . (فرهنگ نظام ). نوبنو. بطور مجدد. مکرراً. (ناظم الاطباء). نوی و تازگی مکرر. بدون راه یافتن کهنگی .
-
ژندگی
لغتنامه دهخدا
ژندگی . [ ژَ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی ژند و ژنده . پارگی . کهنگی . (غیاث ). رثاثت : سیه گلیم خری ژنده جل و پشماکندکه ژندگیش نه درپی پذیرد و نه رفو.سوزنی .
-
پارگی
لغتنامه دهخدا
پارگی . [ رَ / رِ ] (حامص )چگونگی چیزی پاره . انخراق . کهنگی و دریدگی . (غیاث اللغات ). || قحبگی . (برهان ). || (اِ) حوض کوچک که آب غسلخانه و مطبخ در آن جمع شود. (غیاث اللغات ). و ظاهراً مصحف یا مخفف پارگین است .
-
جده
لغتنامه دهخدا
جده . [ ج ِدْ دَ ] (ع اِ) روی زمین . (منتهی الارب ). || کناره ٔ رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). جِدّ. (اقرب الموارد). || قلاده ٔ گردن سگ . || (ص ) خرقه . یقال : ماعلیه جدة؛ اَی خرقة. || نوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مقابل کهن...
-
کحوص
لغتنامه دهخدا
کحوص . [ ک ُ ](ع مص ) محو و ناپدید شدن نشان . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || محو و ناپدید کردن کهنگی چیزی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رفتن و گذشتن شترمرغ در زمین و غایب گردیدن آن چنانک...