کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کهنه گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کهنه گشتن
لغتنامه دهخدا
کهنه گشتن . [ ک ُ ن َ / ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کهنه گردیدن . ازکارافتاده و فرسوده شدن . || از چشم افتادن . مورد بی اعتنایی قرار گرفتن : بدو گفت رامشگری بر در است که از من به سال و هنر برتر است نباید که در پیش خسرو شودکه ما کهنه گردیم و اونو شود.فرد...
-
واژههای مشابه
-
کهنة
لغتنامه دهخدا
کهنة. [ ک َ هََ ن َ ] (ع اِ) ج ِ کاهن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ کاهن ، به معنی فالگوی . (آنندراج ). ج ِ کاهن که به معنی غیب گوی و فالگیر باشد. (غیاث ). مردمان غیبگوی و فالگوی وکاهن و جادوگر. (ناظم الاطباء). رجوع به کاهن شود.
-
گمرک کهنه
لغتنامه دهخدا
گمرک کهنه . [ گ ُ رُ ک ُ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوره تو از بخش مرکزی شهرستان قصرشیرین که در 6000گزی شمال قصرشیرین ، کنار رودخانه ٔ قوره تو در مرز ایران و عراق واقع شده است . هوای آن گرم و سکنه ٔ آن 50 تن است . آب آن از رودخانه ٔ قوره تو...
-
کهنه ٔ نوخیزتر
لغتنامه دهخدا
کهنه ٔ نوخیزتر. [ ک ُ ن َ / ن ِ ی ِ ن َ / نُو ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان است که با کهنی ، نوترین حوادث از آن برخاسته می شود. (حاشیه ٔ مخزن الاسرار نظامی چ وحید ص 38) : نیست در این کهنه ٔ نوخیزترموی شکافی ز قلم تیزتر.نظامی (مخزن الاسرار ایضاً...
-
کهنه خاکدان
لغتنامه دهخدا
کهنه خاکدان . [ ک ُ ن َ / ن ِ ](اِ مرکب ) دنیا. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کهنه دون
لغتنامه دهخدا
کهنه دون . [ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کهنه دیر
لغتنامه دهخدا
کهنه دیر. [ ک ُ ن َ / ن ِ دَ / دِ ](اِ مرکب ) دنیا. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کهنه رباط
لغتنامه دهخدا
کهنه رباط. [ ک ُ ن َ / ن ِ رِ ] (اِ مرکب ) رباط قدیمی . || کنایه از دنیا و جهان . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کهنه شدن
لغتنامه دهخدا
کهنه شدن . [ ک ُ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیر شدن . || فرسوده شدن و کارکرده شدن . (ناظم الاطباء). بِلاء. بِلی ̍. اخلیلاق . اندراس . رَثاثَت . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم به آن پیراهن است که از دنیا بیرون برده است آن کهنه نشود. (قصص الانب...
-
کهنه غلتاق
لغتنامه دهخدا
کهنه غلتاق . [ ک ُ ن َ / ن ِ غ َ ] (اِ مرکب ) غلتاق کهن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کهنه غلتاق ؛ زنی پیر و مایل به مردان .زن پیر بدسابقه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کهنه غلطاق
لغتنامه دهخدا
کهنه غلطاق . [ ک ُ ن َ / ن ِ غ َ ] (اِ مرکب ) کهنه غلتاق . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه غلتاق شود.
-
کهنه قلعه
لغتنامه دهخدا
کهنه قلعه . [ ک ُ ن َ / ن ِ ق َ ع َ / ع ِ ] (اِ مرکب ) قلعه ٔ قدیمی . قلعه ٔ کهنه . قلعه ای از روزگار کهن بازمانده . کهن دژ.
-
کهنه قلندر
لغتنامه دهخدا
کهنه قلندر. [ ک ُ ن َ / ن ِ ق َ ل َ دَ ] (اِ مرکب ) قلندر کهنه کار. باسابقه در قلندری . قلندر روزگاردیده و گرم و سرد چشیده . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کهنه قمارباز
لغتنامه دهخدا
کهنه قمارباز. [ ک ُ ن َ / ن ِ ق ِ / ق ُ ] (اِ مرکب ) قمارباز کهنه کار. آنکه در قماربازی تجربه و سابقه ٔ طولانی دارد. ورزیده در قماربازی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).