کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنیاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنیاک
لغتنامه دهخدا
کنیاک . [ ک ُ ] (اِخ ) مرکز ناحیه ای است در ایالت شارانت فرانسه و بر کنار رود شارانت واقع است و 21100تن سکنه دارد. این ناحیه دارای 7 بلوک و 100 دهکده و 83000 تن سکنه است و محصول عمده ٔ آن مشروبات الکلی و عرق است . (از لاروس ).
-
کنیاک
لغتنامه دهخدا
کنیاک . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی مشروب الکلی گرانبها، به مناسبت آنکه در «کنیاک » ساخت می شده . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
واژههای مشابه
-
کنیاک خوری
لغتنامه دهخدا
کنیاک خوری . [ ک ُ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرف خاص برای خوردن کنیاک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کنیاک شود.
-
جستوجو در متن
-
آلکلی
لغتنامه دهخدا
آلکلی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) الکلی . آنکه به بسیار آشامیدن مشروبهای الکل دار چون شراب و عرق و کنیاک و رم و سایر انواع آن معتاد است .
-
ژان
لغتنامه دهخدا
ژان . (اِخ ) کنت انگولم . امیر و ادیب فرانسوی متولد در اورلئان بسال 1404 و متوفی در کنیاک بسال 1467 م .
-
ژارناک
لغتنامه دهخدا
ژارناک . (اِخ ) کرسی بخش در ایالت شارنت از شهرستان کُنیاک بر ساحل راست رود شارنت ، دارای 3796 تن سکنه . آنجا مرکز عمده ٔ دستگاههای تقطیر عرق و کنیاک است . فیروزی کاتولیکها به قیادت دوک آنژو (هانری سوم ) بر پروتستانها بسال 1569 م . در این شهر بود.
-
شاتونوف سور شارنت
لغتنامه دهخدا
شاتونوف سور شارنت . [ ت ُ ن ُ ] (اِخ ) مرکز کمون شارانت ، از آروندیسمان کنیاک ، واقع درساحل رود شارانت ، دارای 3000 تن جمعیت و دارای صنعت تقطیر و آلکل سازی است .
-
برندی
لغتنامه دهخدا
برندی . [ بْرَ / ب ِ رَ ] (انگلیسی ، اِ) نوعی مشروب الکلی . (یادداشت دهخدا). مشروب الکلی قوی که از تقطیر شراب یا تفاله ٔ انگور ساخته میشود و بهترین نوع آن کنیاک است . (از دایرة المعارف فارسی ).
-
اسپاندو
لغتنامه دهخدا
اسپاندو. [اِ دَ ] (اِخ ) شهری مستحکم در ایالت براندبورگ پروس در 14 هزارگزی غربی برلن . این شهر قلعه ٔ استواری دارد. متهمین سیاسی را در این حصار زندانی میساختند، یک دارالشفا و یک کارخانه ٔاسلحه و کارخانه ٔ کنیاک سازی و کارخانه ٔ منسوجات ابریشمی و تورب...
-
مشروبات
لغتنامه دهخدا
مشروبات . [ م َ ] (ع اِ) چیزهای آشامیدنی و قابل شرب . (ناظم الاطباء). ج ِ مشروب . آشامیدنیها : هرچه بدان احتیاج خواست داشت از مطعومات و ملبوسات و مشروبات تا آب و بقول و توابل و... ترتیب کرده با خود روانه گردانید. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان چ اقبال ص 11).-...
-
نوشابه
لغتنامه دهخدا
نوشابه . [ ب َ/ ب ِ ] (اِ مرکب ) آب گوارا. (انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ). آب خوشگوار. (فرهنگ خطی ). شربت : مباد این درج دولت را نوردی میفتاد اندر این نوشابه گردی . نظامی (از انجمن آرا). || آب حیات . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آن...