کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنگاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنگاش
لغتنامه دهخدا
کنگاش . [ک ِ / ک َ ] (ترکی - مغولی ، اِ) کنگاج است که صلاح و مصلحت و مشورت باشد و به این معنی با سین بی نقطه (کنگاس ) هم آمده است . (برهان ). کنگاج . (از آنندراج ). مشورت و صلاح پرسی و این لفظ ترکی است . (غیاث ). صلاح و مصلحت و تدبیر و مشورت در کار م...
-
واژههای مشابه
-
کنگاش خواستن
لغتنامه دهخدا
کنگاش خواستن . [ ک ِ / ک َ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب )صلاح خواستن و رأی و تدبیر نمودن . (ناظم الاطباء).
-
کنگاش کردن
لغتنامه دهخدا
کنگاش کردن . [ ک ِ / ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشورت کردن و تدبیر خواستن . (ناظم الاطباء). موارعة. مشاوره . مصلحت اندیشی . سگالش کردن . مشورت . شور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هیچ رخصت نمی دهد عقلم هرچه با وی همی کنم کنگاش .(از انجمن آرای ناصری ).
-
جستوجو در متن
-
کنگش
لغتنامه دهخدا
کنگش . [ ک ِ گ َ ] (ترکی - مغولی ، اِ) مخفف کنگاش . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به کنگاش شود.
-
موارعة
لغتنامه دهخدا
موارعة. [ م ُ رَ ع َ ] (ع مص ) باهم سخن گفتن و کنگاش نمودن . (آنندراج ). سخن گفتن با کسی و مشاوره نمودن و کنگاش کردن . (ناظم الاطباء). مناطقه . (تاج المصادر بیهقی ).
-
کنکاج
لغتنامه دهخدا
کنکاج . [ ک ِ / ک َ ] (ترکی - مغولی ، اِ) کنگاج . کنگاش . (فرهنگ فارسی معین )(ناظم الاطباء). رجوع به کنگاج و ترکیبهای آن شود.
-
بی مشورت
لغتنامه دهخدا
بی مشورت . [ م َ وَ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + مشورت = مشورة عربی ) بدون شور و کنگاش . بدون مشاوره و همفکری : هرکه بی مشورت کند تدبیرغالبش بر هدف نیاید تیر. سعدی .رجوع به مشورت ومشورة شود.
-
نکوهیده رای
لغتنامه دهخدا
نکوهیده رای . [ ن ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه رای او مستحق ملامت و نکوهیدن بود. (آنندراج ). کسی که در مشورت و کنگاش رای و اندیشه ٔ وی پسندیده نباشد و رد کرده شده باشد و سزاوار نکوهش بود. (ناظم الاطباء) : ملک را دل رفته آمد به جای بخندید و گفت ای نکوهی...
-
رئیس یحیی
لغتنامه دهخدا
رئیس یحیی . [ رَ ی َ یا ] (اِخ ) دهی است از دهستان تراکمه ٔ بخش کنگاش شهرستان بوشهر. و سکنه ٔ آن 100 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔآن غلات و تنباکو و انار میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به فرهنگ آبادیهای ایران شود.
-
کنگاج
لغتنامه دهخدا
کنگاج . [ ک ِ / ک َ ] (ترکی - مغولی ، اِ) مشورت باشد یعنی به واسطه ٔ کاری و مهمی با شخصی صلاح بینند و مشورت کنند. (برهان ). به معنی کنگاش . به عربی مشورت گویند. (فرهنگ رشیدی ). صلاح و پند و نصیحت و مشورت و تدبیر. (ناظم الاطباء). کَنگاش . و رجوع به کن...
-
مشورت
لغتنامه دهخدا
مشورت . [ م َش ْ وَ رَ ] (ع اِمص ) شور و کنگاش و کنگاج . (ناظم الاطباء). سگالیدن با یکدیگر. رای زدن با هم . شور. (یادداشت مؤلف ). مشورة : اما اینجا مسئلتی است و چون سخن در مشورت افکنده آمد بنده آنچه داند بگوید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 284). خردمند در ...
-
گیلان غرب
لغتنامه دهخدا
گیلان غرب . [ ن ِ غ َ ] (اِخ ) یکی از بخشهای سه گانه ٔ شهرستان شاه آباد. مشخصات آن به شرح زیر است : از طرف شمال ، به بخشهای سرپل ذهاب ، کرند مرکزی ، شاه آباد، از طرف جنوب ، شهرستان ایلام از خاور به دهستان منصوری و بخش شیروان چرداول از طرف شمال باختری...
-
تدبیر
لغتنامه دهخدا
تدبیر. [ ت َ ] (ع مص ) اندیشه کردن در عاقبت کار. (تاج المصادر بیهقی ). پایان کار نگریستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در پس کاری درآمدن و در عقب کاری غور کردن . پایان کاری نگریستن . (غیاث اللغات ). نیکو اندیشیدن ، و خصم بند ولایت گشای از صفات اوس...