کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنز
لغتنامه دهخدا
کنز. [ ک َ ] (ع مص ) گنج نهادن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از ناظم الاطباء). جمع کردن و برگزیدن و در خاک کردن مال را. (از اقرب الموارد). || خلانیدن نیزه در زمین . || فروبردن هر چیز در آوند یا در زمین . || درودن خرما را و گ...
-
کنز
لغتنامه دهخدا
کنز. [ ک َ ] (ع اِ) گنج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و فی الحدیث : کل مال لاتودّی زکوته فهو کنز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گنج و خزانه . (غیاث ). ج ، کنوز. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مال قرار داده شده در خاک . (از تعریفات جرجانی )...
-
کنز
لغتنامه دهخدا
کنز. [ ک َ ن َ ] (اِ) بن و بیخ خوشه ٔ خرما یعنی جایی که به درخت چسبیده است . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کاناز و کناز. (انجمن آرا). کاناز و کناز؛ یعنی بن خوشه ٔ خرما. (فرهنگ رشیدی ). کاناز. (اوبهی ).
-
کنز
لغتنامه دهخدا
کنز. [ ک ُ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ کِناز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به کناز شود.
-
واژههای همآوا
-
کنظ
لغتنامه دهخدا
کنظ. [ ک َ ] (ع مص ) دشوار شدن کار. || اندوه گین نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پر کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
گنز
لغتنامه دهخدا
گنز. [ گ َ ] (اِ) کنز. گنج . رجوع به گنج و کنز شود.
-
کنوز
لغتنامه دهخدا
کنوز. [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کنز که معرب گنج است . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ کنز. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کنز شود.
-
قیلة
لغتنامه دهخدا
قیلة. [ ق َ ل َ ] (اِخ ) قلعه ای است به صنعاء بر سر کوه کنز. (منتهی الارب ). قلعه ای است در نواحی صنعاء بر بالای کوهی بنام کنز. (از معجم البلدان ).
-
کناز
لغتنامه دهخدا
کناز. [ ک َ ] (اِ) بن خوشه ٔ خرما باشد و آن را کاناز و کنز نیز گویند. (جهانگیری ). بن و بیخ خوشه ٔ خرما. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). کنز و کناز به معنی کاناز باشد یعنی بن خوشه ٔ رطب . (صحاح الفرس ).
-
زخة
لغتنامه دهخدا
زخة. [ زُخ ْ خ َ ] (ع ص ، اِ)گوسپندان ریزه . (منتهی الارب ). بچه های کوچک گوسپند. (از کنز النثیر سیوطی ) .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمد. او راست : کنز البلاغة فی الانشاء بزبان فارسی و مختصر است .
-
ازدباء
لغتنامه دهخدا
ازدباء. [ اِ دِ ] (ع مص ) از پس راندن . || بار کردن . (منتهی الارب ). || برداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (کنز اللغات ).
-
انتسام
لغتنامه دهخدا
انتسام . [ اِ ت ِ ](ع مص ) بوی خوش گرفتن . (از کنز، از غیاث اللغات ).