کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کندهکنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کنی
لغتنامه دهخدا
کنی . [ ک َ نی ی ] (ع ص ، اِ) هم کنیت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هم کنیت . ج ، اکنیاء. (مهذب الاسماء). یقال : فلان کنی فلان ؛ فلان هم کنیه ٔ فلان است یعنی کنیه ٔ هر دو یکی است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
کنی
لغتنامه دهخدا
کنی . [ ک ُ نا ] (ع اِ) ج ِ کُنیَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به کنیة شود.- کنی الرؤیا ؛ مثلهایی است که فرشته ٔ رؤیا زند و آن کنایه از امور بزرگ و مهم است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
کنده
لغتنامه دهخدا
کنده . [ ک َ دَ ] (اِخ ) ناحیه ای است به خجند که زنانش به حسن و جمال موصوف اند. (منتهی الارب ) : الاهل الی اکناف کوفة عودةتبل غلیل الشوق قبل مماتی و هل اغتدی بین الکناس و کندةاسح علی تلک الربی عبراتی .(از تاریخ جهانگشا ج 2 ص 23).
-
کنده
لغتنامه دهخدا
کنده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) صفت مفعولی از «کندن » (حفر کردن . برآوردن خاک زمین را چنانکه گودالی یا دخمه ای یا خانه ای و مانند آن آماده گردد) : و آنجا [ به سمنگان در خراسان ] کوههاست از سنگ سپید چون رخام ، و اندر وی خانه های کنده است و مجلسها و کوش...
-
کنده
لغتنامه دهخدا
کنده . [ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشت آربابا است که در بخش بانه ٔ شهرستان سقز واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
کنده
لغتنامه دهخدا
کنده . [ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خروسلو است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و 589 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کنده
لغتنامه دهخدا
کنده . [ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیکله است که در بخش هوراند شهرستان اهر واقع است و 237 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کنده
لغتنامه دهخدا
کنده . [ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان لوزان است که در بخش کوهمره لوزان شهرستان کازرون واقع است و 432 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
کنده
لغتنامه دهخدا
کنده . [ ک ُ دَ / دِ ] (اِ) هر چوب گنده ٔ بزرگ را گویند عموماً. (برهان ). هر چوب سطبر و بزرگ . (غیاث ). چوب بزرگ و سطبر. (انجمن آرا) (آنندراج ). مطلق چوب کنده رانیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). هر چوب بزرگ گنده و تنه ٔدرخت . (ناظم الاطباء). چوب بزرگ عموماً...
-
کنده
لغتنامه دهخدا
کنده . [ک ُ دَ ] (اِخ ) دهی است به سمرقند. (منتهی الارب ). نام قریه ای به سمرقند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کندة
لغتنامه دهخدا
کندة. [ ک ِ دَ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از عرب . (از معجم البلدان ) (از لباب الانساب ). نام قبیله ای از تازیان یمن . (ناظم الاطباء). نام پدر قبیله ای یا تیره ای است از یمن و او کندةبن ثور بوده است . قبیله ٔ کنده در جنوب شبه جزیره ٔ عربستان سکونت کرد...
-
کندة
لغتنامه دهخدا
کندة. [ ک ِ دَ ] (ع اِ) پاره ای از کوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قطعه ای از کوه . (از اقرب الموارد).
-
کان کنی
لغتنامه دهخدا
کان کنی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) معدنچی گری و کار کردن در معدن . (ناظم الاطباء).
-
کون کنی
لغتنامه دهخدا
کون کنی . [ کو ک ُ ](حامص مرکب ) از راه دبر جماع کردن . امردبازی . غلامبارگی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مدخل قبل شود.
-
نقب کنی
لغتنامه دهخدا
نقب کنی . [ ن َ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل نقب کن . نقب زنی . رجوع به نقب کن شود.