کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنداب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بالابرکلا
لغتنامه دهخدا
بالابرکلا. [ ب َ ک َ ] (اِخ ) نام بقایای آبادیی در حدود استرآباد. رابینو گوید: راه ما به کنداب منتهی شد و آن دهی بود دارای تقریباً سی یاچهل خانه و بیشتر سکنه ٔ آنجا زمستان را در دشت استرآباد بسر می بردند. بعد چندین خانه ٔ خرابه معروف به «بالابرکلا» ر...
-
چشمه زورق
لغتنامه دهخدا
چشمه زورق . [ چ َ م َ زَ رَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ای است اربابی مشهور به کنداب که متعلق بخوانین شاملو است . این آبادی در سمت شرقی ملایر و در دامنه ٔ کوه واقع شده ، قنات مختصری دارد و اغلب زراعتش دیمی است . در بهار هوایی خوش و باصف...
-
دد
لغتنامه دهخدا
دد. [ دَ ] (اِ) وحش . وحشی . مقابل دام . سبع. (زمخشری ). درندگان . دده . جانور درنده چون شیر و پلنگ و جز آن . جانور درنده از بهایم . حیوان درنده . هر چهارپایی که درنده باشد مثل شیر و گرگ و یوز و سیاه گوش . (غیاث ) : ایا بدتر از دد به مهر و به خوی همی...