کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنایی
لغتنامه دهخدا
کنایی . [ ک ُ ] (حامص ) کنندگی . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح فلسفه ) فاعلیت . (فرهنگ فارسی معین ) : جان مردمی گوهری است که او را نیز دو قوت است یکی قوت مر کنایی را و یکی قوت اندریافت را. (دانشنامه از فرهنگ فارسی معین ).
-
کنایی
لغتنامه دهخدا
کنایی .[ ک ِ ] (ع ص نسبی ) منسوب به کنایه (کنایت ): تعبیرات کنایی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کنایه شود.
-
جستوجو در متن
-
اوری
لغتنامه دهخدا
اوری . [ اَ را ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی است از وری . آتش افروخته تر. و در این شاهد ترکیب کنایی است یعنی کسی که مهمان بیشتر بخانه ٔ او فرود می آید : اعز الوری جاراً و احماهم حمی و اوراهم زنداً و ابسطهم یداً.(از تاریخ بیهق ).
-
مطوق
لغتنامه دهخدا
مطوق . [ م ُ طَوْ وَ ] (ع ص ) در طوق کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). طوقدار. (ناظم الاطباء) : آزاد شد از گناه گردنت هر گه که شدی به حق مطوق . ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 236). || طوق دار و آراسته شده با گردن بند. (ناظم الاطباء). || در شواهد زیر معنی کنا...