کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنایت
لغتنامه دهخدا
کنایت . [ ک ِ ی َ ] (ع اِمص ، اِ) کنایه . مقابل صراحت . کلامی که بر غیر موضوع له خود که از لوازم او باشد دلالت کند. ج ، کنایات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پوشیده سخن گفتن و سخن پوشیده و به اصطلاح چیزی را به چیزی در ذهن تشبیه کرده اسم مشبه را نهی د...
-
واژههای همآوا
-
کنایة
لغتنامه دهخدا
کنایة. [ک ِ ی َ ] (ع مص ) سخن که بر غیرموضوع ٌله خود دلالت کند. گفتن یا لفظی گفتن و غیر مدلول ٌ علیه آن را اراده کردن و یا سخن گفتن به لفظی که معنی حقیقی و مجازی آن هر دو برابر باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || (اِ) سخن که بر غ...
-
جستوجو در متن
-
کنایه
لغتنامه دهخدا
کنایه . [ ک ِ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) کنایة. کنایت . رجوع به کنایت و ماده ٔ قبل و ترکیبهای این کلمه شود.
-
فرش دورنگ
لغتنامه دهخدا
فرش دورنگ . [ ف َ ش ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایت از روزگار است به اعتبار شب و روز. || کنایت از زمین هم هست . (برهان ).
-
هفت خزینه
لغتنامه دهخدا
هفت خزینه . [ هََ خ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) کنایت از هفت عضو باطن آدمی است که آن معده و جگر و شُش و دل و زَهره و سپرز و گرده باشد. (برهان ). || کنایت از هفت آسمان هم هست . (برهان ).
-
هفت بنیان
لغتنامه دهخدا
هفت بنیان . [ هََ ب ُن ْ ] (اِ مرکب ) به معنی هفت بناست که کنایت از هفت آسمان باشد. (برهان ).
-
هفت زمین
لغتنامه دهخدا
هفت زمین . [ هََ زَ ] (اِ مرکب ) کنایت از هفت کشور و هفت اقلیم باشد. (برهان ).
-
هزارآستین
لغتنامه دهخدا
هزارآستین . [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) کنایت از دریاست ، چه هر شعبه از آن به منزله ٔ آستینی است . (برهان ).
-
قاقم آوردن
لغتنامه دهخدا
قاقم آوردن . [ ق ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایت از روز آوردن . (آنندراج ).
-
فضول نفس
لغتنامه دهخدا
فضول نفس . [ ف ُ ن َ ] (ص مرکب ) کنایت از ناصح و واعظ. (غیاث ).
-
حس کردن
لغتنامه دهخدا
حس کردن . [ ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احساس کردن . کنایت از فهمیدن .
-
خشتک دران کردن
لغتنامه دهخدا
خشتک دران کردن . [ خ ِ ت َ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایت از داد و بیداد کردن . بشدت جار و جنجال راه انداختن . قیامت کردن . بی حیایی و پررویی کردن . || کنایت از طرفداری شدید برای کسی کردن .
-
عاشق خشک
لغتنامه دهخدا
عاشق خشک . [ ش ِ ق ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایت ازعاشق خسیس و رذل و بی صدق است . (برهان ) (آنندراج ).